تأثیر رنگها بر انسان
«گفتند: از خدای خود بخواه برای ما روشن کند رنگ آن چیست؟ موسی گفت: خدا می گوید: آن گاوی است زرد، رنگ آن پر رنگ یکدست است، بینندگان را خرسند و شادمان می کند».
پژوهشهای علمی نشان می دهد که رنگها بر انسان و در زندگی وی تأثیر دارند. رنگ سبز احساس دوست داشتن زندگی و امید به زندگی را در انسان ایجاد می کند (به این خاطر پوشاک جراحان از رنگ سبز انتخاب شده که روی بیمار تأثیر بگذارد. و آیاتی که از پوشش بهشتیان در بهشت صحبت می کنند نیز می گویند که پوشاک آنها سبز رنگ است) ـ رنگ ارغوانی انسان را به آرامش فرا می خواند ـ رنگ زرد دستگاه عصبی را پر جنب و جوش و انسان را با نشاط می کند (فعال می کند) و احساس شادمانی و خرسندی را در وی ایجاد می کند ـ رنگ آبی احساس سردی نمودن و رنگ سرخ احساس خشکی نمودن را در وی ایجاد می کند. همینطور درصد یاد گیری در متون و تصاویر رنگی بیشتر از متون و تصاویر سیاه و سفید است (بعبارتی مغز چیزهای رنگی را بهتر ذخیره می کند و بیاد می آورد). رنگ به کارها معنی می دهد، در کارهائی که با اعداد با حجم زیاد صورت می گیرد درصد اشتباهات در اعداد رنگی کمتر ار اعداد سیاه و سفید است.
« هر کسی در درون خود نیروی پشتیبانی دارد».
«نَفس»: زندگی و خودآگاهی در پدیده زنده، و آنچه غرائز و احساسات و هستی خود را درک می کند و از خود بعنوان "من" یاد می کند. پدیده زنده با زنده بودن نَفس زنده است و با مردن نَفس می میرد و همینطور با مردن بدن نَفس نیز می میرد. نَفس فوت هم می کند و فوت وضعیت میان مرگ و زندگی است مانند خواب و بی هوشی). نفس در آیه مجاز است و بجای جسم آمده است. بعبارتی آیه می گوید: هر جسمی نیروی پشتیبانی دارد که نتیجه پشتیبانی از زندگی آن جسم می شود پشتیبانی از "زندگی نفس آن جسم".
«حافظ»: اسم فاعل از مصدر حفظ است. حفظ بمعنی: چیزی را از درون یا در درون نگهبانی و نگهداری و پشتیبانی نمودن است، ("حراست" بمعنی: چیزی را از بیرون نگهبانی و پشتیبانی نمودن است). و حافظ: کسی یا چیزی است که چیزی را از درون آن یا در درون آن نگهبانی و نگهداری و پشتیبانی می کند).
نکته آیه: هر کسی در درون خود نیروی پشتیبانی دارد:
بدن
هر انسانی یک سیستم حفاظتی دفاعی دارد. برخی از سلولهای آن
در جای مخصوصی
به انتظار وارد شدن غیر خودیها (باکتریها، ویروسها،
میکروبها و
مواد خطرناک) هستند و برخی با جـریان خـون
در سـراسـر بدن گـشـت میزنند و هـنگام برخورد با دشـمـن با آن درگیر
شده و آنرا از
پا در می آورند. و به این ترتیب سلامتی بدن را در
برابر بیماریها حفظ می کنند و بدن زنده می ماند و با زنده ماندن بدن نفس زنده می
ماند.
تصویری از سلولهای مغز استخوان انسان که با میکروسـکوپ دیده میشوند. در مغز استخوان هـر دقـیقه مـیـلـیـونها سلول درست میشوند تا به بخشهای دیگر بدن صادر شوند. این سلولها بین یک صدم تا سه صدم میلیمتر قـطر دارند.
سـرانـگـشـتـان
« آیا انـسـان می پندارد کـه مـا هـرگـز استخـوانهای او را جـمع نخواهیم کرد؟ چرا! ما حتی می توانیم سرانگشتان او را نیز دوباره درست کنیم»!
(واژه بـنـان در اصـل به معنی: "تکیه گاه و چیزیکه بنوعی و بنحوی به آن تکـیه می شـود" است. در معنی دوم خود از جمله به: قـسـمـت داخلی سر انگـشـتـان، یعـنی هـمان قسمتی که در تصویر می بینیم اطلاق شده، به اعتبار اینکه "انـسان در کـارهـا و نشست و برخاست های خود به آنها تکیه می کند").
نکـتـه آیه: سرانگشتان وضعیت خاصی دارند:
سـر انـگـشـتـان هــر فــردی رسـم و نـمودار کاملا منحصر بفرد خود دارد. حتی دو نـفـر دو قـلـو را نمی توان یافت که نمودار سرانگشتان آنها نظیر هم باشد (دوقـلوهای موسوم به "دوقـلوهای همسان" که از یک تخم درست می شوند نیز نمودار سرانگشتان آنها دقیقاً یکی نیست ولی تمیز دادن آنها دقت و بررسی زیادی می خواهد). نمودار سرانگشتان از تولد تا وفات ثابت می ماند، و به هر چیزی دست زده شود اثر خود را بجا می گذارد، و قطر خطهای آن در مردان از زنان بزرگتر است.
اینکه قـرآن "دوباره سازی سرانگشتان" را مطرح می کند به این معنی نیست که آفرینش سرانگشتان سخت تر و پیچیده تر از اندامهای دیگر است، بلکه به این معنی است که سرانگشتان چیزِ خاصی دارند و در آینده کشف میشود و آیه روشن می کند که قرآن سخن خداوند است. انسان در قرن نوزدهم به وضعیت سرانگشتان پی برد.
تأثیر رنگها بر انسان
«گفتند: از خدای خود بخواه برای ما روشن کند رنگ آن چیست؟ موسی گفت: خدا می گوید: آن گاوی است زرد، رنگ آن پر رنگ یکدست است، بینندگان را خرسند و شادمان می کند».
پژوهشهای علمی نشان می دهد که رنگها بر انسان و در زندگی وی تأثیر دارند. رنگ سبز احساس دوست داشتن زندگی و امید به زندگی را در انسان ایجاد می کند (به این خاطر پوشاک جراحان از رنگ سبز انتخاب شده که روی بیمار تأثیر بگذارد. و آیاتی که از پوشش بهشتیان در بهشت صحبت می کنند نیز می گویند که پوشاک آنها سبز رنگ است) ـ رنگ ارغوانی انسان را به آرامش فرا می خواند ـ رنگ زرد دستگاه عصبی را پر جنب و جوش و انسان را با نشاط می کند (فعال می کند) و احساس شادمانی و خرسندی را در وی ایجاد می کند ـ رنگ آبی احساس سردی نمودن و رنگ سرخ احساس خشکی نمودن را در وی ایجاد می کند. همینطور درصد یاد گیری در متون و تصاویر رنگی بیشتر از متون و تصاویر سیاه و سفید است (بعبارتی مغز چیزهای رنگی را بهتر ذخیره می کند و بیاد می آورد). رنگ به کارها معنی می دهد، در کارهائی که با اعداد با حجم زیاد صورت می گیرد درصد اشتباهات در اعداد رنگی کمتر ار اعداد سیاه و سفید است.
توجه شدید به چیزی و احساس درد نکردن
« و چند تا زن در شهر گفتند: همسر عزیز (یعنی زلیخا همسر نخست وزیر مصر) با جوان خود درگیر می شود تا خواست خود را به او بخواهاند. شیفتگی دوستداری یوسف براستی مشغولیت او شده است. ما براستی او را در رویه ای که همه آن را ناپسند می دانند می بینیم ــ هنگامیکه (زلیخا) نقشه آنها را شنید دنبال آنها فرستاد، برای هر کدام نشیمنی مشخص نمود، بدست هر کدام یک کارد داد، و به یوسف گفت بر آنها وارد شو! همینکه او را دیدند او را بزرگ دیدند و دستهای خود را بریده بریده نمودند و گفتند: خدا از بدی دور! این بشر نیست، این تنها یک فرشته بزرگوار است».
«مُراوِدَة»: درگیر شدن با کسی برای خواهاندن خواست خود به او است. «شَـغَـف»: شیفته و دلباخته شدنی است که اندیشه انسان را بخود مشغول می کند ـ «حُبّ»: دوست داشتن کسی بخاطر خوب بودن آن است. مانند دوست داشتن یک آموزگار خوش رفتار. "مبین": چیزی است که برای همه پیدا و آشکار است. و "ضلال مبین" در آیه بمعنی: چیزی است که همه آنرا بی راهـگی و رویه نادرست می دانند. "دستهای خود را بریده بریده نمودن" مجاز است بمعنی: پوست و گوشت دستهای خود را بریده بریده نمودن. "مکر" بمعنی: نقش بر آب نمودن است و منظور زلیخا از مکر زنان این است که آنها (از روی رشک ورزی) نقشه داشته اند که جایگاه و شخصیت وی بعنوان همسر نخست وزیر را لکه دار کنند.
نکته مورد
نظر ما در
آیه اینست که می گوید: زنان یوسف را
بزرگ
می بینند
و دستهای خود را بریده بریده
می کنند. یعنی زیبائی یوسف چنان
آنها را شیفته می کند که کاردهائی که با آنها میوه پوست می کنده و تکه می کرده
اند دستهای آنها را پاره پاره می کند ولی آنها احساس نمی کرده اند.
پژوهشهائی که با دستگاه روی مغز شده نشان می دهد که هنگامیکه مغز شدیداً متوجه چیز مهمی است، فعالیت مناطقی از مغز که درد احساس می کند کم می شود. و فعالیت در سلولهای عصبی پیرامون کانال سیلویوز بیشتر می شود، که این فعالیت منجر به ترشح ماده تسکین دهنده درد می شود. به این خاطر هنگامیکه توجه انسان پیش چیز مهم و بزرگی است اگر در آن لحظات پوست و گوشت دست خود را بریده بریده بکند احساس درد نمی کند و متوجه نمی شود که دارد دست خود را می برد.
سحر شدن چشم
در قرآن می خوانیم پس از اینکه موسی آیات خداوند را (یعنی معجزاتی که به موسی داده بوده که به فرعون و درباریان وی نشان دهد را) به فرعون و درباریان وی نشان میدهد، می گویند این سحر است و ما هم میتوانیم برای تو سحر بیاوریم. به اتفاق همدیگر وقتی تعیین می کنند که در حضور مردم این کار را انجام دهند. در این داستان در رابطه با اثر سحر بر انسان چنین می خوانیم:
« (ساحران) گفتند: ای موسی! یا می اندازی و یا اینکه ما اندازندگان باشیم ـ (موسی) گفت: بیندازید! همینکه (طنابها و چوب دستی های خود را) انداختند چشم های مردم را سحر زده نموده و آنها را هراسناک نمودند و سحر بسیار بزرگی اجرا کردند».
آیه می گوید ساحران چشمهای مردم را سحر کرده اند. دستاورد پژوهشهای علمی انجام شده در زمینه سحر نیز نشان می دهد که سحر بر چشم فرد اثر می گذارد. سحر کارکرد چشم را مختل می کند یا همه رنگها بجز رنگ آبی را جذب می کند.
در رابطه با اینکه سحر در واقع تغییری در پدیده های طبیعی ایجاد نمی کند نیز در آیه 66 سوره طه نیز میخوانیم: « فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى: سحر آنها به موسی این خیال را داد که چوب دستی ها و طنابهای آنها حرکت می کند». یعنی ساحران چوب دستی و طنابهای خود را به موجودی که حیات و اراده ای داشته باشد و از خود حرکتی بکند تبدیل نکرده اند بلکه چنین به خیال موسی آمده است.
نعمت بودن مـرجـان
« از هر دوی آنها (از هر دو دریای شور) مروارید و مرجان درمی آید. کدامیک از این نعمتهای پروردگار خود را می توانید تکذیب کنید»؟!
نکته آیه: آیه مرجان را نعمت شمرده است:
در زمان پیامبر مرجان استفاده ای که بتوان آنرا نعـمت نامید نداشته است. امروزه انسان از برخی مرجانها در ترمیم استخوانهای آسیب دیده و ناقـص شـده استفاده می کند. وقتی مرجان به استخوان پیوند زده می شود، علی رغم اینکه بـدن فـسـفـات کـلـسـیم دارد و مرجان کربنات کلسیم، با این حال اسـتخوان مرجان را رد نمی کند، بلکه آنرا می پذیرد. ابتدا خون دور قطعه مرجان را محاصره می کند و آنرا ذوب می کند. بعد استخوان آنرا در خود قـاطی می کند و رفته رفته با استفاده از آن، خود را ترمیم می کند و دقـیـقـاً شکل اصلی خود را بخود می گیرد.
مرجان از استخوان قویتر است ولی ترکیبات آنها ضـمـن کـم و زیـاد
بـودن در هـر
کـدام مشترک است. مثلا هر دو کلسیم، منزیم و فـلـور
دارند. کـلـسیم مرجان و استخوان تقریباً مساوی است. منزیمِ استخوان
تـقـریـبـاً کمی کمتر از دو برابر منزیم مرجان است. از نظر فـلـور، مرجان
کمی بیشتر از استخوان
فـلـور دارد.
رونـد قـوی و ضـعـیـف شـدن بـدن
« خدا آنست که شما را از چیزِ سست آفرید، مدتی پس از سستی روند پیوسته نیرومند شوندگی قرار داد، مدتی پس از روند نیرومندی روند پیوسته سست شوندگی و پیری قرار داد. خدا آنچه را می خواهد می آفریند و او دانای توانمند است».
نکات آیه:
1ـــ انسان ابتدا از چیز سست آفریده می شود:
انسان در ابتدا از یک سلول آفریده می شود که ترکیب در هم ذوب شده ای است از تخمک زن و سلول مـنی مرد (اسپرم). این سلول موجودی است کاملاً سست. یعنی بی استخوان و غضروف و غیره.
2ـــ مدتی پس از سستیِ ساختارِ خلقت، انسان پیوسته روند نیرومند شوندگی بخود می گیرد:
پس از مدتی (تـقـریباً پـس از سه هـفـته) رشد سـلـول اولـیه (کـه کاملاً سست است) به نـقـطه تـولـید اسـتخـوان می رسد کـه نیرومندترین بافـت بدن است. در اسـتـخوانها نیز همانگونه که بافتهای جدید تولید می شوند بافتهای قدیمی خراب می شوند. از وقتی که تولید بافـت استخوانی آغـاز می شود تا 30 سالگی هـر ساله پـیـوسـته بافـتی کـه تولـید می شود یک درصد از بافتی که خراب می شود بیشتر است. یعنی دقـیـقـاً هـمانطور که آیه می گوید: انسان پس از سستی ساختار خلقت خود روند پـیـوسـتـه نـیـرومند شوندگی بخود می گیرد. ( واژه جَعْـل به معنی «قـرار دادن» به معنی: پـیـوسته و همواره انجام دادن یا بودن چیزی یا کاری است. مثلا وقتی آیه می گوید: پس از سستی نیرومندی جَـعْـل کرده (قرار داده)، به این معنی است که انسان پیوسته نیرومند می شود).
3ـــ مـدتی پس از روند پیـوسته نـیـرومـنـد شوندگیِ ساختارِ خلقت، خلقت روند پیوسته سست شوندگی را در پیش می گیرد:
از 40 سـالـگـی به بعد میزان خراب شدن بافتهای
استخوانی در هر سال یک درصد
بیشتر از میزان تولید آنهاست. به این ترتیب چنانکه آیه می گوید: مدتی پس از نیرومند
شوندگی (که تا 30 سالگی بود)، انسان پـیـوسـته روند سست شوندگی را در پیش می گیرد
(که از 40 سالگی است).
ضـعـیـف شـدن بافـتهای اسـتخوانی تا جائی می رود که سوراخهای ریز در آنهـا ایجاد می شود، طـوریکـه حتی یـک بـار سبک نیز می تواند منجر به سکستگی آنها بشود. امکـان شکستگی استخوان در مردان نصف زنان است، چـون مـردان از ابتدا بافـت استخوانی بیشتری دارند.
آفرینش پیوسته بدن
« آیا ما از آفرینش نخستین از پا درآمدیم؟! نـه تـنـهـا درنیامدیم بلکه اینها پیوسـته در آفرینش جدید نیز هستند».
نکته آیه: انسان پیوسته در آفرینش جدید است:
آیه خطاب به کسانی است که می گویند " دوبـاره زنـده نـخـواهـنـد شـد"! به شـوخی بـه آنـهـا می گـوید: نکند ما در آفـرینش نخستین همه توان خود را از دست داده باشیم! و بعد خطاب به آنها می گوید که: «آنـهـا پیوسته در خلقـت جدید (یعنی تجدید خلقت)» هـسـتـنـد.
انسان چطور پیوسته در تجدید خلـقـت است؟
پـیوسته سلولهائی در بدن انسان می میرند و سلولهای جدیدی درست می شوند. طوریکه در طول زندگی چندین بار بدن انسان کاملاً عوض می شود بجز سلولهائی که احساس هویت و شخصیت فرد با آنها صورت می گیرد و گفته می شود که سلولهای اعصاب هستند.
مـغــز
«در داستان آنها (داستان انبیاء و اقوامشان) برای کسانیکه مغزهای خالی از هر گونه پیشینه های فکری دارند درس و تجربه هست».
نکته آیه: مغز در آیه جمع بسته شده است. چرا؟
جمع
بودن مغز به این معنی است که مغز انسان سه یا بیش از سه تا است. (چون در زبان
عربی
از
سه به بالا جمع محسوب می شود). همانطور که در تصویر تقسیم بندیهای مغز
را می بینیم،
مغز تقسیمات و بخشهای مختلف دارد که
هـر کـدام مـسئولیت خاصی دارند. اندیشه ها، تفکر، تحلیل، تمرکز و ذخیره تجربیات
انسان و غیره هر کـدام در بخـشـهای گوناگونی از مـغـز صورت می گیرد. یعنی مغز
"مجموعه ای از مغزها" است.
شنوائی در یک نقطه و بینائی در چند نقطه از مغز
« و برای شما شنوائی و بینائیها درست کرد».
نکته آیه: واژه سَمْع (شنوائی) در آیه مفرد است ولی واژه اَبصار (بینائی) جمع. چرا؟
مـفـرد بـودن سَـمْـع به این معنی است که شـنـوائی فـقـط یکی است. واقعیت هم همین است. شنوائی در مغـز فـقـط یکی است (یعنی: یک چیز و در یکجا است). محل آن زیر قسمت آبی رنگ تصویر است. به این خاطـر «سَـمْـعْ »هـمیـشـه در قـرآن مـفـرد آمده است. ( ضمن اینکه واژه سَمْعْ در زبان عربی جمع دارد. جمع آن «اَسْـمـاعْ و اَسْـمُـع» است).
و عـلـت اینکه اَبصار (بـیـنـائـیـهـا) جمع آمده این است که محل بینائی در مـغـز در بیش از دو نقـطه است، (در زبان عربی از سه ببالا جمع محسوب می شود). به این خاطر قرآن آنرا جمع بسته است. بینائی بخشهای ویژه درک رنـگ، درک بُعـد و درک تـصـویـر دارد کـه جدا از هم هستند ولی در ارتباط دائمی با هم هستند و با هم کار می کنند.
نکته دیگر آیه این نیز هست کـه "شـنـوائی" و "بـیـنـائیِ" انسان در گوشها و چشمهای وی نیستند، چنانکه انسان در گذشته چنین تصور می کرد.
بخش جلو مغز دروغ می گوید و اشتباه می کند
« در مورد آنکه تکذیب می کند و روی می گرداند چه فکر می کنی؟ آیا او نمی داند که خدا می بیند؟ اگر دست برندارد جلو سر او را می گیریم. جلو سری که "دروغ می گوید" و "اشتباه می کند"».
بخـش جـلـوئـی مـغـز
فـکـر مـی کـنـد، بـرنـامـه ریـزی مـی کـنـد، تحـلـیـل می کـنـد، تـصـمـیم
میگیرد، "دروغ می گوید" و
"اشـتـبـاه می کـنـد". همینطور مرکز عـاطـفـه و احتیاط
یا بی عاطفگی
وبی احتیاطی فرد نسبت به آنچه رخ می دهد نیز در همین بخش از مغز ریشه دارد.
هـمینطور بخش جلو مغز است که به بخشی از مغز که ترس را احساس می کند سیگنال می فرستد که از ترس بکاهد. (مرکز ترس، ترس را احساس می کند ولی بخش جلو مـغـز است که تعیین می کند که انسان بترسد).
توان یادآوری در زنان می تواند از مردان کمتر باشد
« و دو نفر از مردان خود را به گواهی بگیرید، در صورت نبودن دو مرد، یک مرد و دو زن از میان حاضرین که طرفین آنها را قبول دارید به گواهی بگیرید، تا اگر یکی از آنها آنرا فراموش کرد دیگری آنرا بیاد وی بیاورد».
جملات مزبور در آخر آیه ای قرار دارند کـه موضوع آن معامله مدت دار یا قسطی است. در پایان آیه گفـته: "برای معامله خود افرادی را شاهد بگیرید". در رابطه با "شاهـد گرفـتن" نیز گفته: دو تا مرد را شاهد بگیرید، اگر دوتا مرد برای شاهد گرفـتن پیدا نکردید یک مرد و دو زن را شـاهـد بگـیرید تا اگر یکی از آنها آن را فراموش کرد دیگری آن را بیاد وی بیاورد. معنی این جملات این است که: توان یادآوری در زنان می تواند از مردان کمتر باشد.
مسئله یادآوری به مغز مربوط می شود. در رابطه با اندازه سلولهای مغز انسان عددهای متفاوتی گفته شده است. ولی آنچه همه گفته اند و بر آن اتفاق نظر دارند این است که: تعـداد سلولهای مغز زن از مغز مرد کمتر است. کسانیکه تعداد سلولهای مغز مرد را 16 میلیارد برآورد می کنند، تعداد سلولهای مغز زن را 13 میلیارد برآورد می کنند. یعنی مغز زن 3 میلیارد سلول کمتر از مغز مرد دارد. این تفـاوتِ کمیِ سلولهای مغز زن و مرد، می تواند "توان یادآوری زنان نسبت به مردان را کمتر بکـند".
برخی از جمله با استناد به این آیه استناد میکنند که حقوق زن در قرآن نقض میشود. که این مسئله البته ارتباطی به حقوق و انسانیت زن ندارد. چنانکه وقتی به دو نفر مرد ضعیف بگوئیم یک طرف میز را بلند کنند و یک مرد قوی یک طرف دیگر آن، این ارتباطی به انسانیت آنها و حقوق انسانی آنها و برابری انسانها و غیره ندارد. بلکه به مسئله توانمندی آنها مربوط میشود.
پـوشـش و مـغـز
« به مردان مؤمن بگو: نگاههای خود را بگیرند (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را نیز بپوشانند. اینکار آنها را برجسته ترمی کند. خدا می داند که آنها (یعنی: غیر مسلمانها) چه پوشاکهائی را خواهند ساخت ـــ همینطور به زنان مؤمن نیز بگو: نگاه خود را بگیرنـد (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را بپوشانند و زیبائی خود را جز آنچه از آن ظاهر شده (یعنی زیبائی پوشاک و زیور آلات) نشان ندهند، و روسری خود را نیز روی گریبان خود بیندازند، و زیبائی ساختگی بدنِ خود را جز به شوهران، پدران، پدران شوهر، فرزندان، فرزندان همسر، برادران، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، زنانِ خود (یعنی زنان مسلمانی که با آنها نشست و برخاست دارند)، (زنان) مستخدم خود، مردان همراهی که احساس جنسی ندارند (یعنی مردان پیر، معلول، دیوانه و غیره که توسط خانواده نگهداری میشوند)، و بچه هائی که هنوز از جاهای جنسی زنان چیزی نمی دانند، به کسی دیگر نشان ندهند. و پای خود را زمین نزنند که دیگران بدانند چه زیور آلات پنهانی دارند (یعنی با در آوردن سر و صدای زیور آلات، خود و زیور آلات خود را مطرح نکنند). و با آرزوی رستگاری، همه شما ایمانداران با توبه (یعنی با عوض کردن اینگونه تفکرات و رویه خود) به طرف خدا برگردید». ( نور 30ــ31).
زینت بمعنی «زیبائی ساختگی» است (یعنی زیبائی ای که از
خود شئ
نیست.
مانند تصویر مینیاتوری روی کوزه، که از خودِ کوزه نیست بلکه روی آن نقاشی شده است).
و به هر چیزی که چیزی را زیبا می کند و می آراید زینت اطلاق می شود .
زینتِ اولی در آیه مربوط به زیبائیهای ساختگی روی پوشاک (مانند زیبائی سر آستین که در تصویر می بینیم)، و همینطور زیور آلاتی است که انسان آنها را در دست، گردن، پا، گوش و بینی نصب می کند یا می آویزد. مانند این مدلهای قدیمی که در تصویر می بینیم و سر و صدا ایجاد می کنند. "زینت" دومی در آیه زیبائی ساختگی بدن است. یعنی زیبائی برجستگی سینه توسط سوتین، یا زیبائی چهره و پا و دستها بشکلی در تصویر می بینیم). و آخرین زینت در آیه به معنی زیور آلاتی است که در دست و گردن و پاها و گوش و بینی نصب کرده می شود یا آویخته می شود. و فروج جمع فرج است بمعنی شکاف، و از جمله به قسمت باسن بدن انسان که بدن در آنجا شکاف برمیدارد فرج اطلاق شده است. و در آیه به این معنی بکار گرفته شده است.
نکات آیه:
1ـــ پوشاکهای آینده توسط غیر مسلمانها تغییر داده خواهد شد:
آمـدن فعل « یَـصْـنـَعـُونَ» پس از صفت « خَـبـیـرٌ» انجام فـعـل را به آینده موکول می کند. (یعنی اگر گفته بود: اِنَّ اللهَ بـِما یَـصْـنـَعـُونَ خَـبـیـرٌ» در آنصورت جمله به این معـنی می شد که: خدا از پوشاکی که تـولـیـد می کـنـند (یعنی در همان زمان گفـتـنِ ایـن آیـه تولید می کرده اند) اطـلاع دارد. ولی وقـتی می گـویـد: «اِنَّ اللهَ خَـبـیـرٌ بـِمـا یَـصْـنـَعـُونَ» به این معـنی می شود که خدا می داند در آینده چه لباسهائی را خواهند ساخت. و ضـمـیر جمع «واو» بـه معـنی «آنها» کـه فـاعـلِ فـعـلِ «یَصْـنـَعـُونَ» به مـعـنـی «مـی سازند» است مربوط به "غـیـر مـسـلـمانان" است. علت اینکه آیه خطاب به محمد می گوید که به "زنـان و مـردان مـؤمـن" بگـویـد نـیز برای بالا بردن شأن آنها است.
در گـذشـتـه مـردم دنـیـا (بـا کـمـی اختلاف میان لباس زن و مرد) پـوشـاکـهـای گـشـاد می پوشـیده اند (امروزه نیز برخی از اقوام پوشش سنتی خود را همچنان حـفظ کرده اند). به این خاطر نیز قرآن در رابطه با پوشش آن دوره چیزی نگـفـتـه است. ولی برای عـصـر مـا کـه لـبـاسهای تنگ بکار گرفـته شده و چـنانکه آیه پیش بینی آن نیز کرده توسط غیر مسلمانان اختراع شده، برای مؤمنین پوشش تعیین کرده است.
2ـــ مؤمنین باسن خود را بپوشانند (برجسته نکنند) و عادی نگاه کنند:
هر یک از رهنمودها و تحریمات قرآن دلایلی دارد. مـثلا دلـیـل تـحریم خوردن خون اینست که وقتی خون با هوا تماس پیدا می کند سمی می شود و می تواند بیماری زا باشد. نـوع نـگـاه کـردن و پـوشـشـی کـه (برای زنـان و مـردان مـؤمن) تعیین نموده نیز دلیل دارد. دلیل آن چیست؟
مسائل جنسی از مسائل غریزی است. دقـیقـاً مانند مسئله گرسنگی و غـذا. رابطه انسان با غذا چگونه است؟ با دیدن غـذا هـمه افکار انسان سریعا به فـراموشی سپرده می شود. چون وقتی دهان آب می اندازد اشتها بر هوش و فهم و درک انسان پیروز می شود. نگاه به غذا و بوی غـذا حـواس انـسـان را تـحـریک میکـنـد: چـشـم و بـیـنـی سـیگنالهائی را می گیرند که مغز از آنها بهره مند می شود، درست مانند بهره مندی آن از طریق سیگـنـالـهائی که اعصاب سـطـح بدن در اثر تماس با اشیاء به مغز می فـرستند و مغز از آنها بهره مند می شود.
چـشـمـهـا
نیز در خوردن به سهم خود بنوعی می خورند. به این معنی که عادت در اشـتـها نقش زیادی
بازی می کند. یعنی چشمها
از طریق اعصاب به مغز اطلاع مـی دهـنـد کـه مثلاً غـذا
آشـنـا است یا نه، همینطور غذا چه رنگ درست شـده، و غذا و
سـفــره چقدر دلنشین و زیبا چیده شده، و فضا چگونه پرداخته شده،
و مواردی از
این قـبیل، و به این ترتیب وعـده لذت داری و لـذت بـخـشـی آن را بـه مـغـز می
دهـند.
مـسئله جنسی نیز دقیقاً مانند مسئله گرسنگی و غذا است. یک نگاه به یک اندام جنسی کافی است که آتش نـیـروی جـنـسی انسان را و شعله ور کند. بررسی های عـلـمی که با دوربینهای مـخـفی انجام شـده نشان می دهد که مـردان: در اولین نگاه خود به زنان، ابتدا به چشم آنها نگاه می کنند. بعد نگاه خود را به قسمتهای پائین تر بدن می برند (یعنی: به پستانها و باسن نگاه می کنند). با دیدن موارد مزبور بدن بیننده برخی واکـنـشـهـای فـیـزیـولـوژیکـی نشان می دهد. احساس تحریک شـده توسط نگاه یا بو (یا تماس) به بخـشهای مختـلـف مربوطه در مغز می رود و آنجا روی آن کار می شود. وقـتی آن تحریک مربوط به احساسات، بعنوان یک مسئله جنسی تهییج کننده فهمیده می شود، سیستم عصبی مربوطه وسـیـلـه تحریک و بکار اندازی اندامهای جنسی بعدی را فـراهم می کند. (ایـن مطالب مربوط به مسائل جنسی از کتابِ سوئدی "انسان معجزه گرفته شده که یک کتاب علمی است و توسط محققین در قرن بیستم نوشته شده، و بحث آن بدن انسان است).
نقش چشم در برخورد با
مسائل جنسی نیز مانند نـقـش آن در برخورد با غذا است. یعنی چشمها نیز مانند اعصاب
حسی در سطح بدن سیگنالهائی به مغز می فرستند و مغز از آنها بهره مند می شود.
بنابراین لـخـت بـیرون آمـدن یا برجسته اندام پوشیدن (یعنی مثلا شـلـوار و پیراهـن
تنگ پوشیدن و باسن و سینه خود را برجسته نمودن) جز اینکه زن پیش از هر چیز خـود را
در مـعـرض بهره وری و استثمار جنسی قـرار بـدهـد و فـضای حسـرت و حسادت برای
دیگران ایجاد کند، هـیچ دسـتاورد دیگری نه برای خود و نه دیگران هـیچکدام ندارد.
پوششی که قرآن برای مؤمنین تعیین نموده چنانکه در ترجمه آیه دیدیم: انداختن روسری روی گریبان و انداختن پیراهن روی باسن (یا پوشیدن هـر لـباس دیگری که باسن و بدن برجـسته نباشـد) می باشد که یکی از حالات آن در این تصویر می بینیم. این نوع از پوشش چنانکه گفـتیم قـرآن برای زنان مـؤمن تعیین نمـوده است، (یعنی آیه خطاب به مـؤمنین است). و «مؤمنین» یعنی: کسانیکه به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و می خواهند رهنمودهای مذهبی را در زنـدگی خود بکار بگیرند تا رستگار شوند". نه ایـنکه بعنوان یک اجبار مذهبی برای زنان تعیین کرده باشد. و این آیه نیز از آیات «محکم» است. یعنی هـمیشه بقوت خود باقی است و ارتباطی به زمان و و مکان و شرایط ندارد. (پیش از این گفـتیم که "مسائل جنسی" از مسائل غریزی است. غریزه نـیز "قرن اول و قـرن بیستم" نمی شناسـد، "شرق و غرب" نمی شناسـد، "انسان وحشی و انسان متمدن" نمی شناسد، "آدم با سواد و بی سواد" نمی شناسد، "آدم با فـرهنگ و بی فـرهنگ" و غیره را نمی شناسـد. بنابر این هر چقدر که دنیا عوض بشود و زندگی و امکانات زندگی عوض بشود، تغییری در غریزه ایجاد نمی شود و معنی و موضوعیت و مبنای علمی این آیه همچنان به قوت خود باقی خواهد بود).
مغزی که چیزی ندیده، نشنیده و نگفته فکر نیز نمی کند
«و بحث کردن با کسانیکه ایمان نمی آورند، مانند این می ماند که کسی با کسیکه غیر از صدای معمولی و بانگ چیزی را تشخیص نمی دهد جر و بحث کند. اینها کـَر و گنگ و کور مادرزادی هستند. به این خاطر اینها فکر نیز نمی کنند».
نکته آیه: آدم کـَر و گنگ و کور مادرزادی فکر نمی کند:
همانطور که آیه مطرح کرده مغـزی که هیچگاه چیزی نشنیده و نگفـته و نـدیـده، در واقع فکر هم نمی کند و نمی تواند بکند.
( آیه بحث کردن با کسانیکه بخداوند ایمان نمی آورند (یعنی کسانیکه برای خود موضعی دارنـد و روی آن ایستاده اند و دنبال شناخت نیستند)، به جر و بحث کردنِ کسی با حیوان و یا با کسی که زبان ما را نمی داند تشـبیه کرده است. در صورت "جر و بحث" با حیوان و یا کسی که زبان ما را نمی داند، آنها از آنچه گفـته می شود فقط صدای عادی و بانگ را از هم تشخیص می دهـند).
عکس العمل نشان دادن پوست
« خدا درسترین گفتارها را نازل نمود. کتابی است با موضوعات متناسب هر وضعیتی. پوست کسانی که از عظمت و ابهت خدای خـود می هـراسند در برخـورد با آن عکس العمل نشان می دهـد و بعـد با یاد خدا پوست و دل آنها نرم می شود».
وقـتـی انـسـان احـسـاس سـرمـا یـا تـرس یـا حالات مـشابه آن می کند، در هر دو حال بدن با پوست خود عکس العمل نشان می دهد.
پوست از دو لایه داخلی و خارجی
تشکیل شده است. قسمت داخلـی آن پر از اعصاب است. به کمک ماهیچه های کوچک که به
کـیـسـه مو بسته هـستند موی بدن بلند می شود. وقتی آن ماهیچه ها منقـبض (جـمع) می
شود کیسه موها به شکل محروطی کشیده می شوند، هـر چند موئی نیز نداشته باشند، و باعث
چندشی شدن پوست می شوند. ایـن عـکـس الـعـمـل از اشاره بخش مرکزی مغـز ریشه می
گـیـرد کـه پـیـام کاهش دما را از طریق نخاع دریافت می کند، که آن نیز از طریق
اعصاب درک دما در پوست پیام خود را می گیرد. ابتدا هـورمون مربـوطه ترشح می شود که
بصورت عامل فشار روی مجرای خون زیر پوست عمل می کند، طوریکه جریان خون و پس از آن
پس دادن گرما کم می شود. و پس از
آن خود بدن آغاز به تولید گرما می کند. و در پایان کیسه های موها فرمان منقبض شدن
را دریافـت
می کنند.
بخـش سـمـت چـپ تـصـویـر نشان می دهد که در وضعیت کاهش دما (سرما) چه عکس العـمـلهائی در پوست و زیر سطح آن ایجاد می شود، در مـقـایـسه با بخش سمت راست که وضعیت پوست در حالت گرما را نشان می دهد.
سایر عکس العملهای دیگر انسان مانند عکس العمل در برابر ابهت وعظمت و هـمـیـنـطـور عکـس العـمـلـهـای دیـگـر مانند اسـترس و یا احساس اینکه مثلاً این وضعیت چطوری از سر آدم خواهد گذشت و غـیـره، درست مانند عکس العمل پـوسـت که در کاهش دما دیدیم، عکس العمل آن روی پوست بارز می شود و پوست سفـت می شود.
اعصاب گرمائی در پوست
«به کسانیکه با آیات ما درافتادند آتشی خواهیم چشانید. هر چه پوست آنها پخته شود آنرا عوض کرده تا رنج سوختن را بچشند. خداوند نیرومند است ولی با حکمت کار می کند».
عوض
نمودن پوست برای چشیدن
رنج سـوخـتـن بـه ایـن معـنـی اسـت که وقـتی پـوسـت می سوزد انسان دیگر سوزش
سوختن را احساس نمی کند. واقعیت هم همین است. اعصابی که گرما و سوختگی را احساس می
کنند در پوست در سـطح بدن هستند. اندامهای زیر پوست
اعصاب احـسـاس گـرمـا و سـوزش را ندارند. وقتی پوست
می سوزد انسان دیگر گرما و سـوختگی را احساس نمی کند.
بازتاب عملکردهای انسان توسط شنوائی، دیدگان و پوست
«تا اینکه وقتی به آن (آتش) رسیدند شنوائی، دیدگان و پوست آنها گواهی می دهد که چه کـارهـائی را انجام میداده اند»!
نکـتـه آیه: شنوائی، دیدگان و پوست، کارهای انسان را بازتاب می دهد:
وقتی مغز انسان چیزی می شـوند یا به چیزی گوش می دهد، وچیزیرا می بیند یا به چیزی نگاه می کند؛ ضمن اینکه از آن نسـخه برمیدارد، آنرا با فرستنده خود پخش نیز می کند. طوریکه می توان با گیرنده آن امواج را گرفـت و فهـمـیـد کـه مثلاً فرد به چه نگاه می کند. همینطور در رابطه با مواردی که قـبلاً به آنها نگاه کرده یا گوش داده یا آنها را انجام داده است.
پـوسـت نـیـز فـقـط شـکـل و نـمود اعضای داخلی را نشان نمی دهد بلکه پوست اعضای داخلی را نیز می شـنـود. مثلاً اگر کسی به ناراحتی قـلب (که در داخل سـینه قـرار دارد) مواجه شود، درد آن از طریق عصبِ خاصِ آن درد، درد را در کتف چپی یا نـواحی آن به آدم گوشزد می کند. یا می تواند تصویری از یک درد درونی را به شـکـل و عـلامـت مـعــینی نشـان بـدهـد کـه یـک متخصص پـوست بـراحتی می تواند نوع درد و بیماری را تشخیص بدهد. هـمـینطور می تواند عملکردهای انسان در شرایط خاصی (که شرایط قـیامت از جمله آنست) را بارز کند.
خـواب و بـیـداری
شب برای خواب و روز برای فعالیت قرار داده شده
« و اوست که شب را برای خواب و خواب را برای نیرو گرفتن و روز را برای فعالیت قرار داد».
نکات آیه:
1ـــ شب برای خواب قرار داده شده و روز برای فعالیت:
بدن انسان ساعات و جدول کاری دارد و در یک ریتم طبیعی مـشخصی کار می کند. این جدول کاری بدن با دستگاه تنظیم ضربان قـلب " پُـر کار" یا " کم کار" می شود. بترتیب زیر:
ـــــ ساعت 3 بامداد، ساعتی که سرعت کار قلب مانند فشار خون و دمای بـدن بـه پائین ترین حد خود رسیده، کم کم بدن را بکار می اندازد. کمی پیش از اینکه ساعت بیدار کننده در مغـز (که یک دستگاه سـلولی است) فرد را بیدار کند بدن خود را بکار می اندازد.
ـــــ تقریباً ساعت 6 صبح قلب ضربانهای سریعـتری را آغاز می کند.
ـــــ تقریباً ساعت 11 پیش از ظهر قـلب به اولین اوج کار خود می رسد. در این وقت قـلـب و گـردش خون بالاترین فشار را تحمل می کنند و مغز بطور ویژه ای فعال کار می کند. این وضعیت زمان محدودی دارد.
ـــــ تـقـریباً ساعت 1 بعد از ظهر خستگی بعد از ظهر خود را بارز می کند و آنوقـت هـضـم غـذا آغـاز مـی شـود. از قـرار معلوم بخش زیادی از خون بطرف اندامهائی که در هضم غذا نقش دارند می رود که فـعـالـتـر هـسـتـنـد و خونی که برای مغز می رود نسبتاً کم است. در این وقت توان بدن می تواند تا %20 کاهش پیدا کند.
ـــــ کار فعال بعدی بدن تقریباً در ساعت 5 بعد از ظهر است. در این وقت قـلـب خـون بـیـشـتـری را در جـریان خون پمپاژ می کند، غده بزاقی فعالیت هضم غذائی مؤثرتری را فعال می کند.
ـــــ نزدیکیهای ساعـت 7 بعد از ظهـر بدن کم کم خود را در راسـتای استراحت کردن و دوباره نیرو گرفتن جهت می دهد، و فشار خون و تناوب ضربان کاهش پیدا می کند و احساس استرس نیز در ساعات شبانگـاهی کم می شـود.
به این ترتیب با توجه به وضعیت کارکرد بدن در شبانه روز، چنانکه آیه گـفـته: شب "برای خواب و استراحت" و روز "برای فعالیت" قـرار داده شده است.
2ـــ خواب برای نیرو گرفتن است:
همانطور که آیه مطرح کرده بدن در خواب نیرو و زندگی می گیرد.
شب فعالیت بدن را کم می کند و روز آنرا فعال می کند
« و این خداست که بوسـیله شب فعالیت زندگی شما را میگیرد و می داند در روز بدن شما چه آسیبهائی دیده و دوباره شما را با روز بر می انگیزد».
نکات آیه:
1ـــ فعالیت بدن انسان بوسیله شب گرفته میشود و در روز این فعالیت برانگیخته می شود:
انسان
در مغز خود دستگاهی دارد که به امور خواب و بیداری وی می پردازد. این دستگاه که یک
دستگاه سلولی است در مغز میانی قرار دارد و از طریق عصبهای بینائی با محیط
بیرون رابطه دارد. با رو آوردن شب و افزایش تاریکی این دستگاه غده صنوبری در مغـز،
مغز را تحریک می کند که هورمون (مـوسوم به ملاتونین) را ترشح کند. این هـورمـون
ماده خواب آور بدن است. هر چه بیشتر غده مربوطه عنصر مزبور را ترشح کند
فعالیتهای مغز بیشتر و بیشتر کاهش پیدا می کند و در نتیجه انسان بخواب می رود.
بر عکس وقـتی در سـپـیـده دم محـیـط روشن و روشن تر می شود دسـتگاه مربوط به غده صنوبری علامت می دهد که تولـیـد و تـرشـح عـنـصر مزبور را قطع کند. وقـتی تـمـرکـز عـنـصـر مـزبـور کم می شود نفـسهای زندگی بیدار می شوند و بدن به کمک هورمونهای استرسی خود، خود را برای روز جدید دیگری بکار می اندازد.
به این ترتیب همانطور که آیه گفـته: بـوسـیـلـه شب فـعالـیت زندگی بدن گرفته می شود و انسان بخواب برده می شود و در روز برانگیخته می شود. واژه هائی که قرآن اسـتـفـاده کـرده نـیز دقـیـقاً مناسب با کارکرد این سیستم موجود در بدن است. مثلاً از مصدر« بَعْـث» به معنی بـرانگـیخـتـن بـجـای واژه هـای دیگـری کـه بـه معـنی بیدار کردن هستند استفاده کرده که مناسب کارکرد هورمونهای استرسی است.
2ـــ بدن در روز آسیبهائی می بیند:
آسـیبهائی که بدن انسان بطور پی درپی می بیند مردن برخی از سلولهای آن است. و در شب مخصوصاً در هـنگـام خواب سلولهای جدید درست می شوند.
انسان در خواب دیدن نیرو می گیرد
«همینطور از نشانه های دیگر خدا خواب دیدن شما در شب و روز و زندگی گرفتن شما از فضل وی می باشد».
نکـتـه آیه: انسان در خواب دیدن نیرو و زندگی می گیرد:
خـوابـهـائـی کـه انـسـان می بـیـنـد چـه در روز، چه در شب، چه خوابهای کوتاه، چه بلند، چه سطحی و چه عمیق، همه آنها بطور یکسان برای بدن ضروری هستند. بدن در خواب دیدن نیرو می گیرد. خواب حافـظه را تقـویـت می کند. هـمـیـنطور خواب تجربیات جدیدی که انسان اخیراً کـسب نموده را به حافظه دراز مدت مغز می رساند. به ایـن تـرتـیـب چـنانـکـه آیه گفــته "انـسان در خواب دیدن نیرو و زندگی می گیرد".
کار کردن و خوابیدن در شب و روز رحمت است
«از رحمتهای دیگر خدا این است کـه شب و روز هر دو را برای خواب و کـار و بـرای بدست آوردن نعمت های خود قرار داد. باشد که سپاسگذار باشید».
نکته آیه: خوابیدن و کار کردن در شب و روز از رحمت های خداوند است:
پـیـش از ایـن با کارکرد مختلف بدن در شب و روز آشنا شدیم و دیدیم که چگـونـه بدن در شب کم فعالیت و در روز فـعـال می شود، و دیدیم که وقت مناسب خوابیدن شب است و وقـت مـناسب کار کردن روز است، ولی با این حال انسان در روز نیز می تواند بخوابد و شب کار کند. این وضعیت حـقاً که رحمت است. (رحمت در اصل به معنی: دادن چیزی به کـسی در حـالـیـکـه مـسـتـحق آن نیست یا بیش از اسـتحقـاق وی است، و صرف نظر نمودن از کسی در حالی که مـسـتحـق مجازات است، و بمعنی: دهـش و بخـشـش فـوق الـعـاده است و در آیه به این معنی بکار گرفته شده است).
روزه گرفتن بنفع روزه گیر است
«روزه شما، وقتی آنرا شناختید، آنرا بنفع خود خواهید دید».
نکات آیه:
1ـــ انسان روزی روزه را خواهد شناخت:
فعلاً انسان روزه را شناخته است.
2ـــ روزه بنفع خود روزه گیر است:
روزه موارد مثبتی برای روزه گیرنده دارد از جمله:
ــــ مـواد زائـد مـتراکم شده را تحلیل می برد و ناراحتی های ناشی از آن را برطرف می کند.
ــــ التهاب شدید کلیه را مداوا می کند.
ــــ ناراحتی های قلبی را مداوا می کند.
ــــ برخی از دستگاها از جمله دستگاه هاضمه استراحت می کند.
شـعـلـه ور شـدن نـور مـؤمـنـیـن
«نـور آنها میان دستانشان شعله ور می شود»!
نکـتـه آیه: نـور مؤمنین شعـله ور می شود:
محتوای آیه (چنانکه پیش از آن در آیه روشـن شـده) مـربـوط به مؤمنین و در روز رسـتـاخـیـز است و در آن روز از خـدا می خواهند که نور آنها را "تمام و کامل و ثابت کند"، و ایــن بـه ایـن معنی است که "نـور آنـهـا در ایـن دنـیـا نیز شعله ور می شود. (یعنی: نوری دارند که کم و زیاد می شود و در آخرت از خداوند می خواهـنـد کـه آنرا یکنواخت و همیشگی کند).
با عکـاسی کریـلـیـیَـن (کـه
از
نور نامرئی ساطع از اشیاء عکس می گیرد)
انسان می بیند که
هـمـه مواد و عـناصر زنده و غـیر زنده از جمله انـسـان از خـود نـور ساطع می کنند.
بـسـته به اینکه
پدیده در چه وضعیتی باشد نور ساطع از آن فــرق می کند. در انـسان نیز بسته به اینکه
وی در چه وضعیت
مزاجی و روحی و فکری و غیره باشد، نور ساطع از وی فـرق مـی کـنـد. مـثـلاً نـور وی
در حـالـت عـادی عــادی است، ولی
پس از پرسـتـش نـور وی شـعـلـه ور می شـود. یعــنی هـمـان چـیـزیـکه آیه مطرح می
کند.
و این چیزی است که فقط با دستگاه دیده میشود.
خوب شدن چشم یعقوب با عرق یوسف
« و از آنها روی کرده گفت: چه اندوهی از یوسف! و چشمان وی از اندوه سفید شد، ولی اندوه خود را نمایان نمی کرد (84 ) ـــ با این پیراهن من رفته و آنرا بر چهره پدرم بیندازید بینا می شود، و همه خانواده های خود را پیش من بیاورید (93 ) ــ همینکه نوید رسید آنرا بر چهره او انداخت و درجا بینا شد. (یعقوب) گفت: آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهائی می دانم که شما آنرا نمی دانید (96)».
نکات آیات:
1 ــ چشمان یعقوب از حزن سفید شده است: سفیدی عدسه چشم که بسته به شدت آن، راه عبور نور به درون چشم را به اندازه های متفاوت کم می کند و یا کلاً می بندد و ضعف بینائی یا کوری می آورد چندین دلیل دارد، از جمله: پیوسته در معرض دمای گرمای بالا بودن چشم، ضربه خوردن به چشم، پیری، برخی از بیماری ها مانند بیماری قند، اشعه یا نور خیلی تند. و یکی از دلائل آن نیز چنانکه آیه گفته "حزن" است. ("حزن" اندوه ناشی از پیشامد و رخداد است). اندوه باعث فزونی هورمون ادرنالین می شود. اندوه شدید (یا شادی شدید) باعث فزونی پیوسته هورمون ادرنالین می شود که بنوبه خود باعث فزونی قند خون می شود، و این بنوبه خود باعث پیدایش سفیدی در عدسه چشم می شود. (سفیدی عدسه چشم بهم ریختگی بافت و ساختار ساختمان پروتئین عدسه چشم است).
2ــ چشم یعقوب با پیراهن یوسف بینا شده: یکی از ترکیبات عرق بدن می تواند سفیدی چشم را برطرف کرده و چشم نابینا را بینا کند. برای اولین بار یک محقق مسلمان مصری با استفاده از این آیه عدسه چشم را در عرق گذاشته و دیده که خیلی زود سفیدی عدسه برطرف شده و عدسه شفاف می شود. اگر قرنیه چشم سفید شده باشد نیز چنانچه این قطره روزی دو بار به چشم چکانده شود پس از دو هفته سفیده قرنیه برطرف شده و نابینائی بهبودی پیدا می کند. این محقق مسلمان نام قطره خود را داروی قرآنی گذاشته است.
اثر وضو گرفتن
« وقتی خواستید نماز بخوانید صورت و دستهای خود را تا آرنجها بشوئید، و بخشی از سر و پاهای خود تا قوزکها را مسح کنید. (یا بخشی از سر خود را مسح کنید و پاها تا قوزکها را بشوئید)».
(تـرجمه ای که در رابطه با پاها در پرانتز و پیش از پرانتز آمده هر دو درست است. و این تـفـاوت ترجمه به این بـستگی دارد که از نظر نحوی چگونه جمله را تحـلـیـل کـنـیـم. بـرخی عـبـارت «وَ اَرجُلَکُم» به معـنـی "و پاهـای خود را" به فـعـل «اِغـسـلـُـوا» به معـنـی "بـشـوئـیـد" مـربـوط می دانـنـد (کـه در این صورت پاها باید شسته شوند)، و کسانی آن را به فـعـلِ «اِمسَحُوا» به معنی "مسح کنید" مربوط می دانند (که در ایـن صورت پاها باید مسح شوند). و هر دو حالت درست است. و منظور قرآن از اینگونه بیان این بوده که در صورت وجود آب پاها شسته شوند و در صورت کمبود آن پاها مسح شوند).
از انسان پیـوسـته نـور و امواج و انرژی ساطع می شود. امواجی که دستگاه پیش از وضوء گرفـتـن انسان نشان می دهد، با امواجی که پس از وضوء گرفـتن نشان می دهد با هم فرق می کند. امواجی که پس از وضو گرفتن نشان می دهد بیانگر "آرامش بیشتر یافتن انسان" است. یعـنی وضو گرفـتـن که «شـستن صورت و دستها و مسح فرق سر و پاها (و یا شستن پاها) است، به انسان آرامش می دهـد.
عادت ماهانه زنان
« و از قاعدگی زنان از تو می پرسند. بگـو: آن مـواد زائـد است. بنابر این در دوران قاعدگی با زنان آمیزش (جنسی) نکنید، پس از آن نیز تا آبتنی نکرده اند با آنها آمیزش جنسی نکنید».
قرآن می گوید که خون قاعدگی زنان مواد و عناصر زائد و تفاله ای است، وعـلـم امـروز نیز هـمـین را می گوید. خون قاعدگی مربوط به شستشو و بیرون دادن مواد زائد تخمدان است که آماده سازی تخم در آن صورت می گیرد.
زنـا فـاحـشـه است
« مقدمات زنا کردن را فـراهم نکنید که زنا فاحشه است و رفتار ناخوشایندی را بدنبال می آورد».
واژه «فاحشه» از مصدر «فـحـش» می آید. فحش به معنی: از حد زیادی خود زیادتر رفتن است. مثلاً اگر قـیمت چیزیکه 1000 تومان است آنرا 1300 تومان ارزشگذاری کنیم، آنرا زیاد ارزشگذاری کرده ایم، ولی اگـر آنـرا مثلاً 1800 تومان ارزشـگـذاری کـنـیم "از حـد زیادی آن زیـادتـر رفته ایم" و مرتکب فحش شده ایم. و فاحشه چیزی اسـت کـه از حـد زیـادی خود زیادتر رفـته باشد یا برود.
سبیلاً نصب بر «تمیز» است. یعنی جمله «وَسَـاءَ سَـبـِیـلاً» در اصل « وَ ساءَ سبیلهُ سَـبـیـلاً» است. به معنی: راه آن (یعنی رفـتار و رویه ناشی از آن) بسیار ناخوشایند است.
نـکـتـه آیـه: زنا فاحشه است و رفتار ناخوشایندی بدنبال می آورد:
چیزی که ما تا به امـروز از فـاحـشـه بـودن زنا می توانیم بگوئیم این است که بیماری می آورد و بیماری آن "فراتر از حد زیادی بیماری" می رود (هم زمان آن طولانی است و هم از بیماریهای مرگ آور است). و رفـتـاری کـه با بیمارِ ناشی از آن می شود نیز چنانکه آیه به آن اشاره دارد، خیلی ناخوشایند است. کسی با وی ازدواج نمی کند (غـیـر از فـرد مـبـتلا)، و برخی نیز معتـقـدنـد کـه ویـروسـهـای آن در مـایـعـات بدن نیز هست و بهتر است که انسان احتیاط کند و از ظرف آنها نیز نخورد.
حیوان وار خوردنِ برخی
« خدا کسانیکه ایمان آوردند و نیکوکاری کردند را به باغهائی که جویبارهای ویژه در آنها در جریان است خواهد برد. ولی کسانیکه ایمان نیاوردند و فعلاً خوشگذرانی میکنند و مانند دامها نیز می خورند جایگاه آنها آتش خواهد بود».
نکته آیه: کسانیکه خوش گذرانی و عیاشی می کنند مانند دامها می خورند:
وقـتی انسان گـرسـنه می شود، حتی وقـتی شکم خالی وی خود را بـهـم مـی کشد و قـند خون کاهش پیدا می کند وچربی بدن حل می شـود که انرژی صادر کند، اغلب یک وعده غذائی کوچکی برای پاسخ دادن به نیاز اصلی بدن کـافـی است. ولی با این وجود کسـانیکه خوش می گذرانند در هـر یک از وعــده هـای غـذائی با شکـوه و جـلال خود تا حد ترکیدن می خورند. دنبال آن نیز با کـمـال مـیـل دسـر خـوشـمـزه می خورند هـر چند احساس کنند شکم می خواهد بترکد. در اوقات میان وعده های غذائی نیز می خورند. چرا اینطور می خورند در حالیکه بدن به این همه غذا نیاز ندارد؟ دلیل آن به اشتها مربوط می شود. و پشت این اشتها نیز یک حرص و طمع سـیـری ناپـذیـر و قـانع نـشـونـده ای خـود را مخفی کرده که ارث جـهـان گـذشـتـه حیوانی کم رنگ ماست. و این همان چیزی که دامها بر مبنای آن می خورند.
سود و زیان مشروب
« راجع به مشروب و قمار از تو می پرسند! بگـو: در آنها زیان بزرگ و منافعی برای مردم وجود دارد. زیان آنها از منافع آنها بزرگتر است».
نکـتـه آیـه: مشروب منافع و زیان دارد. زیان آن از منافع آن بزرگـتر است:
منافع یک جام شراب برای بدن مساوی است با مـنافـعـی کـه یـک سـیـب بـرای بدن دارد. زیانهای آن برای بدن تقریبا همه جانبه است. یعنی هیچ دستگاه و سیستمی در بدن نیست که از مشروب تأثیر مـنفی نبیند. مهمترین آنها کشته شدن سلولهای مغـز است. بنابر این زیانهای آن خیلی بیش از منافع آنست.
چرخیدن چشم ناشی از ترس
« وقتی ترس می آید آنها را می بینی که مانند کسیکه می خواهد بمیرد با چشمان چرخان بتو نگاه میکنند».
نکـتـه آیه: کسیکه می ترسد چشمش مانند کسیکه می خواهد بمیرد می چرخد:
ترسِ زیاد درک انسان را از کار می اندازد. در اینحالت مراکز عصبی خارج از اراده و آگـاهی انسان کار می کنند، که چرخیدن غیر ارادی چشم از حالات آن است، و این چیزی است که برای کسیکه در حال مرگ است نیز پیش می آید.
پوشاک گرمای بدن را حفظ می کند
« و خدا از آنچه آفرید برای شما سایه قرار داد، و از کوهها آشیانه ها، و پوشاکهائی که شما را در مقابل گرما حفظ می کند و پوشاکهائی که گرمای شما را حفظ می کند. به این شکل نعمتهای خود را برای شما کامل می کند، باشد که حق پذیر شوید».
(منظور از سایه درست کردن از پدیده ها اینست که همه چیز مانند هوا و آب و شیشه درست نشده که نور از آنها عبور می کند. و منظور از آشیانه ها در کوهها؛ غـارها و فرورفـتگی های کوهها است. و واژه بأس در اصل به معنی: سختی است. بعد از جمله به گرما اطلاق شده، به اعتبار "سختی" آن و در آیه به این معنی بکار گرفـته شده است).
نکته آیه: پوشاک گرمای بدن را حفظ می کند:
در گذشته انسان فکر می کرد پوشاک بدن را گرم می کند (امروزه نیز کسانی هستند که چنین گمان می کنند)، در حالیکه بدن گرما تولـید می کند و پوشاک را گرم می کند. پوشاک گرمای بدن را حـفـظ می کند و مانع از رسیدن سرما به بدن می شود.
گرفتن خویشتن خودآگاه انسان هنگام مرگ و درخواب دیدن
« خدا خویشتنِ خود آگاه انسان را هنگام مرگ میگیرد، و حتی خویشتن خودآگاهِ آنکه در خواب دیدن خود نمی میرد نیز می گیرد. بعد خویشتنِ خودآگاهِ آنکه مرگ را بر وی گذرانید را نگه می دارد و آن دیگری (یعنی آنکه مرگ را بر وی نگذرانید) تا زمان مشخصی (یعنی تا بار بعدی) پس می فرستد. در این زمینه برای افراد اندیشمند نکاتی وجود دارد».
آیه می گوید که خداوند نـَفـْسِ انسان را، یعنی: خویشتنِ خودآگاه وی را، "هنگام مرگ" می گیرد. یعنی آنرا از بدن انسان خارج می کند. و هـمـیـنـطـور "هـنگـام خواب دیدن" نیز خویشتن خودآگاه انسان را می گیرد. بعد خویشتنِ خودآگاهِ فردی که زمانِ مرگِ وی (در خواب) رسیده را نگه می دارد، و آنکه نرسیده را به بدن برمی گرداند.
به کمک دستگاه انسان می تواند ببیند که هـنگـام خواب چیزی از بدن انسان خارج می شود و به بدن بر می گردد. و کسانیکه در خواب می میرند آن چیز به بدن آنها برنمی گردد. (فعلاً دانش انسان در این رابطه در همین حد است).
رشک ورزی
در سوره فـَلَـق از انسان خواسته شده که از جمله از ناگواری رشک ورز "هنگامی که رشک بورزد" به خدا پناه ببرد. معنی آیه این معنی است که زمـیـنـه "رشـک ورزی" در هـمه انسانها هست ولی برخی می ورزند و برخی نمی ورزند.
در جهان دانش امروزی نیز از وجود زمینه "رشک ورزی" بعنوان صفتی که در همه انسانها هست صحبت میشود. و انسان آنرا به شکل نوعی کنش و واکنش شیمیائی و ترشح هورمون می شناسد. این موضوع از جمله در کتابِ علمیِ سوئدیِ "انسان معجزه" آمده است. با این تفاوت که در آنجا گفته شده که همه انسانها رشک میورزند. ولی از آنجا که این گفته مستلزم بررسی وضعیت فیزیولوژیکی تک تک انسانها است و چنین بررسی ای نیز نشده نمی توان گفت مبنای علمی دارد، و همان چیزی که قرآن می گوید درست تر است.
پائین آمدن ضربان قلب توسط باران
« بیاد بیاورید وقتیکه خدا خوابِ کمی را از جانب خود در شرایط تهدید بر شما مستولی کرد تا آرامش پیدا کنید. و از ابر باران بر شما نازل می کرد تا شما را تمیز کند و ذهنیتِ شیطانیِ (اینکه اگر به حق می بودید پس چرا آب نداشتید) به ذهن شما خطور نکند، و ضربان قلب شما را پائین بیاورد و ماسه ها را سفت کـنـد».
("سفت کردن گامها توسط باران" در آیه مجاز است، و منظور از آن "سفت کردن ماسه های زیر گامها" است که نتیجه آن "سفت نمودن گامها" خواهد شد. در رابطه با مجاز در مقدمه صحبت شده است).
آیه مربوط به یکی از نبردهاست. در آن شرایط تعداد مسلمانان کم بوده و دشمنان بسیار. قسمت اول آیه مربوط به شبِ پیش از نبرد بوده که مسلمانان نگرانی و ترس داشته اند و خوابشان نمی برده است. و بقیه آیه مربوط به روز نبرد است. نکته مورد نظر ما در آیه اینست که آیه می گوید: باران نازل کرده که ضربان قلب آنها را پائین بیاورد. و این نکته یک نکته درست و علمی است. یعنی اگر کسی دلهره و ضربان قلب وی بالا باشد اگر زیر باران برود، ضربان قلب وی پائین می آید و به آرامش می رسد.
مأمور داشتنِ مرگ
« به آنها بگو: مأمور مرگ که بر شما گماشته شده، شما را می میراند. بعد بطرف آفریدگار خود برمی گردید».
نکته آیه اینست که مرگ مسئول و مأمور دارد. ما فعلاً از مأمور مرگ انسان اطلاعاتی نداریم. ولی اینکه مرگ اساساً مسئول دارد یک مـقـوله علمی است. انسان فعلاً ژن مربوط به مرگ (یعنی ژنی که فرمان مردنِ پدیده خود را صادر می کند) در نوعی کرم استوانه ای ساده می شناسد. و همینطور در پدیده های پیچیده تر ژنِ مربوط به مرگ و زندگی می شناسد. یعنی ژنی که فرمان مرگ و زندگی هر دو بدست اوست، و فرمان خود را نیز بصورت سیگنال صادر می کند.
نبودن اعصاب گرمائی در معده
« نمونه هائی از بهشتی که به متقین وعده داده شده: جویبارهای آبی که تغییر بو نمی دهد دارد، جویبارهای شیری که تغییر مزه نمی دهند، جویبارهای شراب خوش کام برای نوشندگان، جویبارهای عسلِ صاف، هر نوعی از ثمرها در آن برای آنها هست، و آمرزشی از طرف پروردگارشان نیزخواهند داشت. آیا اینها مانند کسانی هستند که همیشه در آتش می باشندد و آب جوش نوشانده میشوند که بیدرنگ غذای معده آنها را از هم می پاشد»؟
آیه می گوید که جهنمیان آب جوشان نوشانده می شوند و غذای معده آنها را از هم میدرد. چرا نمی گوید آب جوشان معده آنها را از گرمی و داغی می سوزاند؟ به این خاطر که معده اصلاً اعصاب احساس گرما و سوختگی ندارد. و وقتی غذای معده دریده می شود و یا بنوعی دچار اشکال می شود و وارد روده میشود شدیدترین نوع درد را بدنبال می آورد.
« به آنها بگو: به من خبر بدهید که اگر خدا شنوائی و بینائیهای شما را بگیرد و بر مغزهای شما مهر بزند، کدام خدایِ غیر از خدا هست که آنها را مجدداً برای شما درست کند؟ ببین چطور آیات را برای آنها روشن می کنیم ولی آنها روی می گردانند»!
چرا آیه می گوید: اگر خدا شنوائی و بینائیهای شما را بگیرد و نمی گوید: اگر گوش و چشم شما را بگیرد؟
چون چشم و گوش در واقع نور و صدا را به امواج تبدیل می کنند و امواج از طرق اعصاب به جایگاه ویژه خود در مغز فرستاده می شوند و مغز آنها را به صورت صدا و تصویر درک می کند. اگر چشم و گوش از کار بیفتد انسان می تواند با دوربین و دستگاهای دیگر امواج صوتی و تصویری را به مغز بفرستد و انسان می تواند ببیند و بشنود، و در آن صورت قرآن می سوخت. ولی وقتی بینائی و شنوائی انسان که در مغز است گرفته بشود، از کسی کاری ساخته نیست. نکته مورد نظر ما در آیه اینست که: کسیکه این آیه را گفته می دانسته که شنوائی و بینائی انسان چگونه است.