نگاه من به طب سنتی ایران
(آنجا که خدا را می تواند دید)
شفایافتگان در طب سنتی ایران:
1- درمان نازائی یک زوج جوان ( فرزندان طب سنتی ایران)
2- درمان عفونت شدید مجرای اشکی
3- نجات یک کودک از جراحی شکم
4- نجات یک کودک از گانگرن شدن (سیاه شدن ) پا
5- درمان آکنه های شدید چرکی روی صورت یک خانم جوان ، با حجامت
6- درمان عفونت شدید چشم یک کودک مبتلا به هرپس چشمی با حجامت
7- درمان آلوپسی (کچلی ) آرآتا در موهای سر یک خانم جوان با زالو درمانی
8- درمان زخم پای دیابتی یک خانم با زالو درمانی
9- درمان یک دمل چرکی بزرگ روی بینی یک پسر جوان با زالو درمانی
10- درمان فلج عصب صورتی (بلز)
11- درمان یک زخم تومورال ، مقاوم به درمان روی لب ، با زالو درمانی
12- درمان سرطان خون یک کودک سه ساله با روشهای درمانی معجزه گر طب سنتی ایران
13- سی سال بدون درد ، تنها با یک بار زالو درمانی ( نجات از جراحی کمر)
14- امروز با ویلچر ، فردا با دوچرخه ، یک پیر مرد 60 ساله ( نجات از جراحی مهره های کمر )
15- درمان سی سال درد عصب ترجمینال یک خانم 65 ساله با یک بار زالو درمانی
16- نجات کودک دو ساله از جراحی سنگ کلیه
17- درمان اگزوفتالمی ( بیرون زدگی ) چشمها با زالو درمانی
18- نجات از قطع دست با زالو درمانی ( آقای دکتر ، شما شاگرد خدا هستید)
34 - درمان لاغری و چاقی تنها با بادکش
39- سوراخ این پا را خدا با عسل و زالو بست
3 - نجات یک کودک از جراحی شکم
آکنه
8- درمان زخم پای دیابتی یک خانم با زالو درمانی
10- درمان فلج عصب صورتی (بلز)
مصاحبه در سال 1387 در بجنورد انجام شد
از زبان پدر بیمار :
بنام خدا رضا جهانگیری هستم . از محمد آباد مانه سملقان پسر من 2سال قبل سرماخورده شده بود ، خدمت دکتر روستا مون رفتیم ، دو الی سه بار مرتب به همان پزشک مراجعه کردیم ، بعد پزشک روستا گفت باید شما بروید بجنورد ، دکتر گفت من آزمایش نوشتم ، بجنورد آمدیم ، خدمت یکی از پزشکان متخصص اطفال رفتیم ، به محض اینکه بچه را معاینه کرد گفت باید بستری بشود .
شب خیلی ناراحت بودم، برای بستری کردن بچه به بیمارستان نرفتم ، اما صبح ساعت 9 به بیمارستان رفتیم و پسرم را بستری کردم 16 روز بستری بود ، روزهای آخر بجای آنکه بهتر بشود ، حالش بدتر شد ، با استفاده از شیاف تب بر ، تب بچه 40 درجه بود ، هرچه دارو می دادند خوب نمی شد ، بچه وروم کرده بود ودر بدنش راشهای پوستی ایجاد کرده بود ، هیچ حرکتی نداشت ، من که این وضع رو دیدم علی رغم اینکه مشکل مالی داشتم ،گفتم بچه ام را از اینجا می برم ، با دکتر صحبت کردم ،گفت از دست ما کاری ساخته نیست ، باید بچه ات را به مشهد ببرید ، گفتم چرا بعد از 16 روز این حرف را می زنید ؟ چرا روز اول این حرف را نزدید ؟ با اجازه شخصی شبانه بچه ام را مرخص کردم ، و به دلیل اینکه وضع مالی من خراب بود ، خدمت یکی از دوستان رفتم پول قرض کنم ( پدر بیمار دراین لحظه بغض کرده و گریه میکند)
ایشان مارا به مشهد برد و یکی الی دوساعت هم منتظر شدیم ، 12 شب به مشهد رسیدیم ، بچه را بستری کردند ، حالش خیلی خراب بود ، پزشکان بیمارستان می گفتند بایدآزمایش بشود ، شب و روز از این بچه آزمایش می گرفتند ، طوری شده بود که آنقدر از بچه آزمایش گرفته بودند و آمپول زده بودند ، بچه حوصله نداشت حرف بزند و راه برود، به ما خیلی از نظر روحی فشار آمد ، هرکسی چیزی می گفت ، یکی می گفت بچه ات راه نمی رود ، دیگری می گفت شیمی درمانی فلان می شود، ما که تا به آن زمان اون وضعیتها را ندیده بودیم ، دکتر بجنورد به داماد ما گفته بود که این بچه سرطان دارد باید مشهد برود ، در مشهد پزشک گفت آزمایشات بجنورد به درد ما نمی خورد باید دوباره آزمایش بدهیم ، صبح همان شبی که به مشهد رفته بودیم پزشک مشهد گفت تشخیص درست است ، بچه شما سرطان خون دارد، خلاصه اینکه ما یک سال مشهد بودیم ، خانه مردم ، هزینه و.....خلاصه تحمل کردیم ، بچه را مرخص کردند و گفتند در هفته که هفت روز است ما باید 4 روز مشهد باشیم ، می آمدیم به بجنورد می رسیدیم باز دوباره به مشهد می آمدیم . اول هفته ای یک بار آزمایش مغز اسخوان بود ، حالش خراب بود ، بعد هفته ای دو بار آزمایش مغز استخوان می گرفتند ، تا به یک ماه یک ماه رسید ، تمام مدارک این آزمایشات را دارم ، یک پلاستیک فقط مدارک آزمایش مغز استخوان دارم ، یک سری قرص می دادند که اصلا بچه کاملا حالش خراب می شد ، خلاصه اینکه خانمم گفت بچه را ببریم خدمت آقا امام رضا (ع) بچه را دخیل کنیم ، هوا خیلی سرد بود بچه را دخیل کردیم، 3 ساعت حرم بودیم جائی هم نداشتیم ، نزدیک صبح بود که به خانه زنگ زدم گفتم من به خانه می آیم ، آمدم بجنورد ، و درخانه یکی از آشنایان گفت که یک پزشکی در بجنورد هست ، تا بحال نرفتیم اما شنیدیم دکتر خوبی هست ، خانمم گفت ما خدمت همین دکتر می رویم حجامت انجام می کنیم ، تا اینکه خدمت شما ( دکتر حاج طالبی) آمدیم ، یک سال قبل خدمت شما آمدیم ، بادکش و حجامت انجام دادید ، و داروهای گیاهی تجویز کردید، یک سال است که شیمی درمانی را قطع کردیم ، بچه ام هیچ مشکلی ندارد، هیچ درد سری هیچی هیچی....(باگریه) ادامه می دهد........ ( تمام این مطالب را گریه بیان نمودند)
امروز جواب آزمایشات جدیدی که شما دادید گرفتیم ، که سالم است و مشکل ندارد، ( پدر بیمار که به شدت گریه میکند ) می گوید : آدم بدی نبودم ، از هرکس که مرا می شناسد بپرسید ، خداشاهد است صحبت تعریف نیست، از پیر و جوان بپرسید ، از همه مردم بپرسید آزارم به کسی نرسیده ، و تا بحال اگر بدبختی به در خانه من آمده دست خالی برنگشته ، تا جائی که در توان داشتم به مردم کمک کردم ، هرچه بود خواست الهی بود ، خانمم خیلی زحمت کشید ، در این دوسالی که ما برای درمان به همه جارفتیم این زن خیلی زحمت کشید ، شب و روز در بیمارستان بود، خانمم به دلیل فشارهای روحی همینجا داشت تمام می کرد ، از بیحالی بر زمین افتاد ، از اول ، کارگر ساده بودم ، در روستا با تراکتور های مردم کار می کردم ، بخاطر بچه ام به شهر آمدم تو باربری کار می کردم ، به جائی رسید که خواهر با دائی ام که در شهر داری کارمند است صحبت کرد، وگفت رضا می خواهد بچه اش را ول کند ، یعنی بدلیل مشکل مالی درمان را ادامه ندهد، هزینه خیلی کردم ، من پول نداشتم ، هرچه خرج کردم قرض کرده بودم ، از مردم بود هنوز هم موندم چکار کنم ؟ از تمام آدمهائی که پول گرفتم زنده هستند و می توانند شهادت بدهند ، بعصی هاشون خدا شاهده که بخشیدند ، آمدم شهرداری درقسمت آسفالت کار میکنم ، هزینه دکتر زیاد نبود ، هزینه داروها خیلی سنگین بود ، که بعضی ها را از هلال احمر می گرفتم ، مثلا یک نسخه که دویست هزار تومان میشد ، باید تائیدیه بیما را می گرفتم من در شهر مشهد غریب بودم جائی را نمی شناختم ، هزینه راه و خرج مسافرت برای ما خیلی مشکل بود، اکثر اوقات مجبور بودم تاکسی تلفنی بگیرم ، در طول یک سالی که مدام مشهد بودم دو الی سه ماه فقط بستری بود، در طول هفته که سه روز بجنورد بودیم و بقیه را مشهد می رفتیم ، باید در روز 2 الی 3 بار می رفتیم و آمپولها یش را که شیمی درمانی بود می زدیم ، پزشکانی که می رفتم می گفتند فقط به خدا توکل کنید ، هیچ راهی ندارد ، یعنی درمان نمی شود،
آدم دو روئی نیستم ، در خانه که هستم ، به همسرم میگویم چطور باید جبران کارشما را بکنیم ، به یکی از اقوام مراجعه کردم گفت خیلی تلاش کنم بتوانم برایت پانصد هزار توامن جور کنم ، اما رئیس بانک علی رغم اینکه وضعیت بچه ام را فهمید وام نداد ،
اما استاندار ( مهندس جهانبخش استاندار سابق خراسان شمالی) کمک کرد ، ( با توحه به اینکه در همان زمان من مشاور استاندار بودم با ایشان صحبت کردم و وقت ملاقات گرفتم و این مرد بزرگ وقتی وضعیت اقای جهانگیری را دید به ایشان وام بلاعوض داد)
بنام خدای عسل
من پاهایم اگر در آتش می سوخت درد احساس نمی کردم ...............
8ساله بودم که در رودخانه در اواخر پائیز شنا کردم ، بعد از بیرون آمدن از آب شب احساس پادرد کردم ، از 8 سالگی تا 11 سالگی تحت نظر پزشک بودم ، 11 ساله که شدم دیدم که شدت دردم خیلی بیشتر شد ، در این مدت که به پزشکان مدرن مراجعه کردم هیچ اثری نداشت ، دردم آنقدر شدید شد که قادر به راه رفتن نبودم و مرا با فرقون به حمام می بردند ( حمام عمومی در روستا) مرا به پشت می گرفتند و از خانه بیرون می بردند، از اسفند ماه 71 به مدت 2 ماه در بیمارستان قائم مشهد بستری بودم
که در این دو ماه خیلی کم دردم کم شد ، اما به محض مرخص شدن از بیمارستان دردهای من شدت یافت تا سال 77 زمستانها خیلی دردم بیشتر می شد، بعد به پزشکان تهران معرفی شدم ، از همان سال زخمهای پای من شروع شد ، ابتدا یک تاول معمولی در اثر ورزش ایجاد شد و بعد زخم عمیق شد و کف پای من سوراخ شد ، و هر چه دکتر رفتم هیچ اثری نداشت ، آنتی بیوتیک های مختلف و کورتون مصرف کردم هیچ اثری نداشت ، سال 80 متخصص پوست گفت به دلیل بیحسی ناشی از نورو پاتی بافتهای پای من مرده و به همین خاطر زخم درمان نمی شود ، گفتند باید استراحت مطلق کنم ، امثال 4 سال است که پای راست من زخم است و درمان نمی شود، و هرچه راه می روم بد تر می شوم ، دکتر سعیدی در مشهد که متخصص اعصاب بودند آزمایش کردند گفتند نورو پاتی دارید ، چند سال تحت درمان ایشان بودم بعد که دید درمان نمی شوم گفت درمان شما با خداست و دیگر زخم شما قابل درمان نیست ، به من ویتامین ب یک و ویتامین ای می داد و گفت دوای من همین هاست، جز این داروئی برای درمان شما ندارم ، به پزشکان تهران هم که دوباره رفتم گفتند که این مریضی شما درمان ندارد و خدا باید شفا بدهد زمستان 1387 به درمانگاه طب سنتی دکتر حاج طالبی آمدم و ایشان گفتند شما درمان می شوید ، قبل از اینکه روشهای درمانی طب سنتی رو شروع کنم به هیچ عنوان در پاهایم حس نداشتم و احساس درد نداشتم ، حتی اگر روی آتش می گذاشتم پای من می سوخت اما من داغی را حس نمی کردم ، اگر سوزنی به پای من می زدند هیچ احساسی نداشتم ، آمدم حجامت و زالو درمانی شدم و حس به پای من برگشت ، قبل از درمان طب سنتی راه رفتن من مشکل داشت ، اما الان راه رفتن من خوب شده به طوری که وقتی راه می روم همه اشنایان می گویند خیلی خوب را ه می روید ، حرکات پای من خیلی بهتر شده ، زخمها هم الآن دهانش بسته شده و عفونت و چرک ندارد .
شرح درمان :
کودک دختر زیبائی بود که به شدت سرفه می کرد و مدام به پزشکان متخصص در طب مدرن مراجعه می نمود و دارو های شیمیائی مصرف می کرد .این دارو ها شامل کورتون و اسپره و آنتی بیوتیک های مختلف بود ، اما درمان نمی شد . مادر کودک می گفت من هفته ای یک بار دخترم را به مطب پزشکان مدرن می برم و دارو های مختلف مصرف می کنم اما هیچ تاثیری ندارد به من گفته اند که دخترم اسم دارد و باید کورتون واسپره مصرف کند ، اما با این وجود درمان نمی شود و مدام سرفه میکند و تنگی نفس دارد ، چون در طب مدرن جواب نگرفته ام آمده ام که از روشهای طب سنتی استفاده کنم .
برای کودک یک حجامت اطفال انجام شد و از گیاهان داروئی شامل گل بابونه ، ختمی ، نعنا ، شلغم و سیاهدانه بر اساس مزاجی که داشت تجویز گردید و دستورات لازم تغذیه ای نیز توصیه شد . و کودک مطب را ترک کرد .
سال 1391 مادر به همراه کودک به مطب آمدند ، مادر با ابراز خوشحالی شدید گفت اقای دکتر بعد از حجامت و دستورات شما انگار برای دخترم معجزه ای رخ داد ، سرفه ها کاملاً درمان شد و دارو های شیمیائی را کامل قطع کردم و دخترم هیچگونه مشکلی ندارد ، هیچ خبری از آسم نسیت و در حال حاضر دخترم به طور کامل درمان شده است . و نیار به هیچ داروئی ندارد مادر ادامه داد : این اتفاق باعث شد که من این جریان را برای همه اشنایان و دوستان تعریف کنم ، و در مورد اثرات معجزه گر طب سنتی صحبت نمایم.
خدایا نامت دوا و ذکرت شفاست
یکی ازاساتید دانشگاه علوم پزشکی مشهد که ازمتخصصین رشته داخلی است ودرحال حاضر به عنوان استاد مشغول به تدریس دانشجویان پزشکی است داستانی را برایم تعریف کرد که تاچند ماه تمام وجودم رادربرگرفته بود این استاد که به شدت به ائمه معصومین علاقه مند است وتمام رفتاروکردارش درجهت رضای خداوند متعال می باشد و در نزد تمام دوستان ،اساتید ،پزشکان ودانشجویان رفتار مودبانه وپر جذبه اش مثال زدنی است .
دریکی ازروزها که قرار بود ازفرودگاه شهید هاشمی نژاد به تهران بروند باهم به فرودگاه رفتیم آنروز خداوند به من لطف کرد که بلیط پیدا نشد وآقای دکتر تصمیم گرفت روز بعد حرکت کند حدود یک ساعت واندی از مطالب پرفیض ایشان که استاد والگوی اخلاقی ام می باشد لذت بردم درخلال مطالبش گفت من زمانی که دوره رزیدنتی (دستیاری )داخلی را می گذراندم دچار مشکل شدم بعد از آزمایشات تخصصی اساتید به من گفتند شما مبتلا به سرطان خون هستید .
Psoriasis
پسوریازیس
این بیماری شاید به جرأت بتوان گفت تنها بیماری است که ظلم طب مدرن را در مراحل پیشرفته آشکار می کند.
کلینیک ما در منطقة یک شهرستان مشهد قرار دارد و اکثر بیماران اقوام و فامیل آنها خارج کشور هستند یکی از بیمارانم با خواهرش که مقیم سوئد است تماس گرفته و گفته بودند برای درمان بیماری اش که سوریازیس بود به ایران بیائید و به کلینیک ما جت مداوا مرجعه کند.
یک روز خانم و آقائی به مطب آمدند، خانم گفت من فقط بخاطر ویزیت شما از سوئد به ایران آمده ام وضعیت مرا ببینید 15 سال است که درکشور غریب تحت درمان هستم و هر روز بدتر می شوم آنقدر کورتون مصرف کرده ام که همه بدنم از بین رفته است. وقتی به این خانم نگاه کردم، ازهمراهش که یک آقا بود سؤال کردم ایشان مادر شماست، آقا گفت نه خیر ایشان خانم بنده است من آنروز خیلی خجالت کشیدم هر چه عذر خواهی می کردم باز هم از اینکه گفته بودم همسرش مادر اوست ناراحت بودم. البته هر کس جای من بود همین فکر را می کرد این خانم لاغر اندام بدن از فرق سر تا نوک انگشتان پا قرمز تیره، ملتهب و پوسته ریزی وحشتناک داشت اصلاً یک نقطه در بدنش نبود که پوسته ریزی نداشته باشد پوشت بدن سرخ و مثل آتش داغ داغ بود. صورت چروک افتاده، حالتی افسرده و نگران داشت مفاصل انگشتان دست بیمار تغییر شکل یافته و انگشتان کج شده بود. بیمار مؤدب و بسیار با شخصیت بود. سن بیمار در یک نگاه حدود 90 ساله نشان می داد که باعث شد من اشتباه کنم در صورتیکه سن واقعی بیمار 45 ساله بود.
از این بیمار یک نوار مصاحبه ویدئویی هم بعد ازدرمان دارم دیدن وضعیت این خانم واینکه از یک کشور دور آمده بود و انتظار معجزه از من داشت کارم را سخت تر می کرد بخصوص که گفته بودند این دکتر همة بیماریهای لاعلاج را درمان می کند.
با خودم گفتم خدایا هنوز من نمی توانم ازاین امتحانات سخت با موفقیت بیرون بیایم حالا نمی شد این بیمار به مطب من مراجعه نمی کرد. بهر حال ای اتفاق افتاده و بیماری پسوریازیس بود، داستان دردناکی داشت بیمار به من گفت آقای دکتر در طول 15 سال به بهترین پزشکان اروپا در سوئد مراجعه داشتم و هیچکدام نتوانستند کاری انجام دهند همه گفتند بیماری شما درمان ندارد انشاءالله که شما بتوانید درد مرا درمان کنید.
باید عرض کنم بیماری پسوریازیس یک معظل جامعه است که اگر سالها کورتون مصرف کرده باشند به سختی به درمان پاسخ می دهند چون بدن آنها به داروهای استروئیدی عادت کرده و نمی توان کاری برای بیمار انجام داد و در بعضی موارد آنقدر مزاج بیمار آسیب دیده که در کوتاه مدت کار خاصی نمی شود کرد و بیمار هم به جهت اینکه سالها تحت درمان بوده نمی تواند بصورت طولانی درمان را تحمل کند.
درمان بیمار فوق کار مشکلی بود فکر نمی کرد اصلاً پاسخ بدهد شاید شدیدترین نوع پسوریازیس را داشت. خلاصه اینکه با ترس وامید برای بیمار پرونده تشکیل دارم؛ درمان رابا حجامت عام و اصلاح مزاج شروع کردم ضمناً به بیمار گفتم از خوردن گرمی جات پرهیز کند. یک هفته بعد آمد گفتکمی راحت تر هستم اما تغییر محسوسی نداشت حجامت از ناحیة کبد انجام شدو داروهای شیمیائی بیمار را قطع کردم. 10 روز بعد بیمار با وضعیت بسیار وحشتناکی به مطب آمد آنقدر گُر گرفته و بد حال بود که اصلاً باور کردنی نبود از دیدن این شرایط برای بیمار وحشت کردم با خودم خدایا چکار کنم این بندة خدا از این همه راه دور آمده و ما حالش را بدتر کردیم.
بیمار که متوجه نگرانی من شده بود گفت آقای دکتر من در سوئد با وجود داروهای شیمیائی هم به همین حالت می افتادم آنروز مجبور شدم بدلیل ترس از وضعیت بیمار یک آمپول دگزاستازون تزریق کنم. روز بعد حجامت عام تکرار شد. چند روز بعد بیمار مراجعه کرد وضعیت بهتری داشت شرایط امیدوار کننده ای پیدا کرده بود با خوشحالی گفت آقای دکتر حالم خیلی بهتر است. روغن مالی و اصلاح مزاج ادامه یافت. یک هفته بعد بیمار مراجعه کرد وضعیت بسیار خوبی نسبت به گذشته داشت قرمزی و التهاب بدن خیلی کم شده بود پوسته های بدن از حالت خشکی گذشته نرم تر شده و کاهش یافته بود. دستورات جدید که شامل پرهیز ، روغن مالی و داروهای گیاهی بود توصیه شد.
از بیمار حدود یک ماه بود که خبری نشد یک روز یک آقا برای حجامت آمده بود به من گفت آقای دکتر دست شما درد نکند دیروز پدرم سر سفره خواهرم را نشناخت گفتم کدام مریض گفت همان خانمی که پوسته ریزی شدید داشت و از سوئد آمده بود. گفتم یک ماه است که از بیمار خبری ندارم حالش چطور است برادر بیمار گفت معجزه شده اگر خواهرم را ببینید نمی شناسید توصیه کردم حتماً بگوئید به مطب بیایند.
چند روز بعد بیمار به مطب آمد همه پرسنل مط به طرف بیمار آمدند صحنة عجیبی بود یکی از همکاران از شوق دیدن بیمار اسفند دود کرد و همه از خوشحالی باورمان نمی شد که این همان خانم مبتلا به پسوریازیس باشد تمام ثبورات و پوسته ریزی ها از بین رفته بود پوست بیمار کاملاً عادی و قرمزی نداشت چهره اش صاف و تمام چروکهای صورت اصلاح شده بود همة علائم بطور معجزه آسائی از بین رفته بود . باور بفرمائید بیمار 40 سال جوان شده بود و این بخوبی احساس می شد.
خوشحالی در چهره اش موج می زد به من گفت آقای دکتر یک روز در طول 15 سال گذشته این حال خوب را نداشتم. شما معجزه کردید 15 سال در سوئد هیچ دکتری به من نگفت فلان غذا را بخور یا نخور دستورات شما شفا بخش و معجزه آسا بود.
هیچ پزشکی تا بحال نتوانسته بود کاری کند که من به این حالت درآیم از بیماری ام هیچ خبری نیست با فرزندانم تماس گرفته ام بچه ها گفته اند حتماً بیائید سوئد تا نتیجه درمان را ببینیم.
مطمئنا با واژه آب آوردن گوش آشنا هستید ، از گوش میانی به داخل حلق لوله ای وجود دارد که به آن شیپور استاش می گویند ، این لوله برای تنظیم هوای داخل گوش بسیار مهم و حیاتی است ، اگر به هر دلیلی بسته شده و یا دچار اشکال بشود ، با تغییراتی که در هوای داخل گوش بوجود می آید باعث می شود مایع اضافی در داخل گوش جمع شود و شنوائی به شدت کاهش یابد و عوارضی هم برای گوش میانی دارد، این اشکال را آب آوردن گوش می گویند ، که باید با یک جراحی این حالت اصلاح شود این جراحی با سوراخ کردن پرده گوش و گذاشتن وسیله ای بنام گرومت انجام می شود .
این مقدمه را بیان نمودیم تا یک مورد دیگر از نجات ازجراحی با روشهای طب سنتی ایران را بیان کنیم
واما این داستان شیرین :
پدر و مادری مهربان به مرکز درمانی طب سنتی دکتر حاج طالبی آمده و با در دست داشتن اودیو متری (نوارگوش ) اظهار می نمایند . گوش فرزندمان آب آورده و شنوائی آن به شدت کاهش یافته است ، داروهای زیادی مصرف نموده ایم اما درمان نشده و به پزشکان متخصص در این زمینه مراجعه نموده ایم که 5 متخصص جراح گوش و حلق و بینی گفته اند حتما باید جراحی انجام دهیم و برای گوش کودک شما گرومت بگذاریم . از آنجائی که نگران جراحی بودیم و از طرفی به طب سنتی اعتقاد داشتیم آمدیم از دستورات طب سنتی استفاده کنیم . تا کودکمان جراحی نشود .
برای درمان دردم حاضر بودم پای من را اره کنند اما با زالو درمانی درمان شدم
26- با مصرف روزانه 4 عدد قرص والپروات سدیم و داروهای دیگر شیمیائی بازهم تشنج می کردم اما با استفاده از روشهای درمانی طب سنتی ایران درمان شدم و سالهاست که تشنج نمی کنم
مصاحبه در سال 1387از زبان بیمار ( ویدئوی مصاحبه موجود است )
با مصرف روزانه 4 عدد قرص والپروات سدیم و داروهای دیگر شیمیائی بازهم تشنج می کردم اما با استفاده از روشهای درمانی طب سنتی ایران درمان شدم و سالهاست که تشنج نمی کنم
24 سال سن دارم ، بیماری صرع داشتم ، از سال تحصیلی سوم راهنمائی برایم شروع شد ، ابتدا به پزشکان قوچان مراجعه کردم ، بعد به مشهد رفتم ، در مشهد دو الی سه بار پزشکم را عوض کردم و بعد خدمت دکتر سعیدی ( متخصص اعصاب ) مراجعه کردم ، به من قرص زیاد داد، بخصوص والپروات سدیم و کاربامازپین و داروهای مختلف دیگر از جمله داروهای تقویتی ، که از عوارض قرصها جلو گیری کند، اما باز هم تشنج کردم . حدود 15 سال طول کشید که من داورهای شیمیائی مصرف می کردم و با این وجود تشنج می کردم ، گاهی روزی 4عدد والپروات سدیم مصرف میکردم ، مدتی که خدمت دکتر سعیدی میرفتم تشنج کمتر شد ، دکتر به من گفت قرصها را کم کنید ، من هم قرصها را کم کردم اما تشنج ام بدتر شد . تا اینکه برای معالجه روشهای درمانی طب سنتی را انتخاب کردم و خدمت دکتر حاج طالبی آمدم الان که مصاحبه می کنم یک سال از اولین مراجعه من می گذرد . و هیچگونه مشکلی ندارم ،ایشان اول داروی گیاهی دادند و بعد حجامت ، بادکش و زالو درمانی پشت گوش انجام دادم . 2 الی 3 هفته از اولین مراجعه من که گذشت داروهای شیمیائی را کامل قطع کردم ، الان حدود 9 ماه است که داروی شیمیائی مصرف نمی کنم ، هیچگونه مشکلس ندارم راحت هستم . حتی تحت فشار عصبی هم تشنج نمی کنم .
(متن مصاحبه با بیمار و همسر ایشان در سال 1387) ویدئوی مصاحبه موجود است
اکنون که این مصاحبه تدوین می شود روز 8 خرداد 1391 است و این بیمار یادش رفته است که روزی مبتلا به سرطان بوده است ، و در حال حاضر به زندگی عادی خود ادامه می دهد.
شروع مصاحبه از زبان بیمار:
از سال 1384در زمستان بود ، مشکل داشتم به پزشک زنان مراجعه کردم تشخیص مول رحم دادند . به مشهد خدمت پزشکان متخصص زنان رفتم و سه بار کورتاژ کردم ، در بیمارستان یک سری دارو به من تزریق کردند . بعد از این من را در بیمارستان نگهداشتند ، شیمی درمانی را شروع کردند . و بعد من را مرخص کردند ، اما مشکلات من وجود داشت . من دوسال مرتب شیمی درمانی شدم ،یک بار هم عمل جراحی شدم، بعد از عمل، داروهای شیمیائی را ادامه دادم . شیمی درمانی برایم خیلی عوارض داشت ، حالت تهوع شدیدی داشتم و بی حال می شدم ، مدام می خوابیدم ، چشمهایم طوری می سوخت که فکر میکردم دارم کور می شوم ، احساس می کردم داخل چشمهایم یک عالمه شن ریختند ،نمی تونستم جائی رو ببینم ، سردرد می شدم ، گوشم خیلی صدا می داد، دستهایم داشت کبود می شد ، انگشتانم زخم شده بود ، انگشتان پا و ناخن های پا و دستم کبود می شد ، حالت تهوع اش از همه بدتر بود ، نفخ شدیدی داشتم روز به روز اضافه وزن پیدا می کردم، ضعف شدید داشتم ، هرچه می خوردم احساس سیری نمی کردم ، موهای سرم و مژه هام ریخت ، اینهمه شیمی درمانی در طول دوسال هیچ فرقی برای من نداشت و اصلا بهبودی نداشتم ، و روز به روز حالم رو بدتر می کرد ، بی حالتر و ضعیف تر می شدم ، همه زندگی من مختل شده بود ،وقتی برای شیمی درمانی به مشهد می رفتم و می آمدم در خانه مدام خواب بودم، بلند می شدم چیزی می خوردم حالت تهوع می گرفتم، نه می تونستم به بچه ام و نه به کارهای خانه ام برسم ، خیلی بی حوصله شده بودم ، پزشکان می گفتند با این وضع باید درمانها را ادامه بدهم ، من مدام شیمی درمانی می شدم مقدار BHCG پائین می آمد و به محض ترک درمان دوباره بالا می رفت ، یعنی در طول 20 روز بعد از شیمی درمانی دوباره آزمایشاتم غیر نرمال می شد، انگار که این همه درمان هیچ اثری نداشت و الکی بود ، من علاوه بر این آزمایش ، بخاطر شیمی درمانی که می شدم مدام آزمایشات کنترلی هم می دادم
ادامه مصاحبه از زبان همسر بیمار:
زندگی برای همه مون مختل و سخت شده بود مخصوصا برای بچه ام ، هر هفته در میان ، باید به مشهد می رفتیم ، و شیمی درمانی می کردیم، برای بچه ام سخت بود ، مادر کنارش نبود ، همسرم را می بردیم بستری می کردیم ، اول که کورتاژ کردند گفتند خوب می شود، سه بار کورتاژ کردند و بعد شیمی درمانی کردند گفتند خوب می شود ولی خوب نشد ، دوز شیمی درمانی را بیشتر کردند دیدند خوب نشد، عمل هیسترکتومی را انجام دادند ، BHCG صفر شد و بعد از 20 روز دوباره عود کرد ، اول به ما گفتند با 3 بار شیمی درمانی تمام است ، اما هی روز به روز بدتر شد و ما باید هر دوهفته برای شیمی درمانی می رفتیم ، در بیمارستان کمسیون گرفتند ، و ما تمام آزمایشات و انواع مختلف سی تی اسکن و ام ار ای انجام دادیم ، دو سال ما واقعا زندگی نداشتیم فقط دنبال پزشکان بودیم ، خودشان مانده بودند که باید چکار کنند . خدا واقعا مارا دوست داشت که اینجارا ( مرکز درمانی طب سنتی دکتر حاج طالبی ) پیدا کردیم ، در این مدت با توجه به اینکه بیمه نفت بودم خیلی هزینه کردیم ، برای هزینه ها وام گرفتم ، فکر کنید باید شما به مشهد مسافرت کنید یک هفته بمونید آنجا هم با داروهای گران قیمت و هزینه ای مسافرت و بستری که سنگین بود ، در طول این مدت سه بار آزمایش صفر شد باز دوباره عود کرد ، هر بار که صفر می شد می گفتند تمام شد ، باز در طول 20 الی 40 روز دوباره به مقدار اولیه بر می گشت ، چه آزمایش خوب بود چه نبود ما باید آزمایشات را هر 15 روز یک بار چک می کردیم ، اول فکر می کردند مول خوش خیم است ، اونها هم فکر نمی کردند که مول بد خیم باشد ، متاسفانه این مول بدخیم بود، و خیلی نگران بودند که به جای دیگر سرایت کند ، البته من با پزشکان معالج صحبت کردم که اگر درمان میشه ، من خارج از کشور برم ، اما آنها گفتند هرجائی بخواهید بروئید درمانتان شیمی درمانی است ، تهران می خواستیم بریم باز گفتند درمان شما همین است ، و این روند دو سال و نیم زندگی ما را فلج کرده بود و بدون نتیجه بود ، خیلی سخت بود خیلی سخت .......
تااینکه یکی از همکاران من گفت یک پزشک بنام دکتر حاج طالبی در شهر مان آمده ، و یک کتاب بنام بیماران لاعلاج دارد ، و من این کتاب را گرفتم و کامل مطالعه کردم ، خیلی در من تاثیر گذاشت و بعد برای درمان با روشهای طب سنتی به مرکز درمانی شما مراجعه کردم ، ما یک بار برای انرژی درمانی رفتیم بدجور سر ما کلاه گذاشتند ، در مشهد گفتند یک اقائی آمده و انرژی درمانی می کند ، سه جلسه رفتیم ، فهمیدم کلاهبردار است ، به ایشان زنگ زدم ، و گفتم کسانی به تو مراجعه می کنند که از همه جا نا امید شده اند ، چرا با مردم این کار را می کنید ، ادعا می کرد رایگان ویزیت می کند بعد داروهای گران قیمت می داد ، اوایل می گفت من پزشکم و به بیمارستان امام رضا می روم و در بیمارستان قائم بیمار ویزیت می کنم ، بعد به ایشان گفتم مدارکتان را نشان دهید گفت تو مدرک می خواهی ؟ یا می خواهید خانم شما را درمان کنم ، بعد گفتم شما اول ادعا کردید که من پزشکم ، گفت نه، بیماران مخفبانه مرا می برند و انرژی درمانی در بیمارستان انجام می دهم .
خلاصه اینکه من کتاب شما را کامل خواندم و در سطح شهر تعریف شمار را شنیدم و خدمت شما آمدم . یک روز هم به شما گفتم بیماری ما خیلی سنگین است ما مشهد رفتیم و کمسیون پزشکی اینطور میگویند ( که این بیمار باید شیمی درمانی شود و درمانش همین است ) و شما گفتید انشاالله با کمک دستورات طب سنتی بیمار شما را درمان می کنم ، الان 6 ماه است که تیتر HCG پائین آمده و ما مشکلی هم نداریم ، ما ابتدا از طب سنتی شناختی نداشتیم ، البته در مورد گیاهان داروئی اطلاعاتی داشتیم ، اما در مورد حجامت ، و طب سنتی اطلاع نداشتیم .
اولین کاری که شما انجام دادید این بود که وقتی گفتید این بیماری را می شناسم و درمان می شود ما خیلی روحیه گرفتیم ، شما فکر کنید خانم خونه ، افتاده ، و بیمار است ، روحیه فرزندم خراب شده بود ، همه چیز مان از کارافتاده بود ، زندگی ما این شده بود که برویم مشهد شیمی درمانی کنیم ، آزمایش می گرفتیم تیتر کم می شد کمی خوشحال می شدیم اما دوباره بعد از چند روز دوباره به همان وضعیت قبلی بر می گشتیم .
به هرحال خدمت شما که آمدیم ابتدا روحیه خوبی گرفتیم بعد شما داروی گیاهی دادید و قبل از شروع به درمان، یک تیتر HCG گرفتید . و هر 15 روز هم داریم تیتر رو کنترل می کنیم ، از زمانی هم که درمان طب سنتی رو شروع کردیم تیتر پائئین آمد تا اینکه صفر شد، اصلا همسرم روحیه اش عوض شده ، عوارض شیمی درمانی الان اصلا وجود ندارد ، دارو های گیاهی خیلی موثر بود ،
شما یک جوشانده به نام منضج دادید ، سکنجبین ، سیاهدانه با عسل ، اسفند ، بادکش کامل پشت ، مغز بادام ، سنبل الطیب ، یک جوشانده دیگر و یک داروی آرامبخش هم تجویز نمودید ،
بیمار ادامه می دهد :
من یادم آمد که یکی از عوارض مهم شیمی درمانی که خیلی برایم آزار دهنده بود این بود که تمام موهای سرم ریخت و آخرین بار که شیمی درمانی شدم ، قفسه سینه و پشتم آنقدر درد می کرد که فکر می کردم الان می میرم ، آنقدر بدنم درد می کرد که از درد نمی توانستم بخوابم و داروههای مسکن زیادی مصرف می کردم تا بتوانم بخوابم ، یبوست شدید می گرفتم ، که وحشتناک بود ، هرچی می خوردم دفع نمی شد، جالب این است که در طول درمان یک بار حتی پزشکان مدرن از من نپرسیدند که آیا یبوست دارم یا خیر ،
همسر بیمار:
همسرم25 کیلو در طول شیمی درمانی اضافه وزن پیدا کرد ، در بعضی مردم شیمی در مانی باعث کاهش وزن می شد اما در بیمار ما با عث اضافه وزن می شد، پا های بیمار آنقدر ورم می کرد که نمی تونست کفش بپوشد تمام بدن ورم کرده بود ، انگشترش داخل دست نمی شد ، بعد از استفاده از داروهای گیاهی شما بیش از 15 کیلو در طول درمان کاهش وزن پیدا کرد
بیمار :
با مصرف داروهای شما یبوست من کامل بر طرف شد ، و روزی دو بار دفع داشتم خیلی راحت بودم ، شما به من یک رژیم سنتی دادید گفتید گوشت قرمز نخورم ، مرغ های بازاری رو ممنوع کردید ، مهمترین توصیه ای که کردید گفتید من از غذا های مزاج سرد و ترش پرهیز کنم ، و تمام داروهای شیمیائی را قطع کردید .
بعد از شروع درمانهای طب سنتی از روز اول بهبودی شروع شد ، ابتدا یبوست من کامل از بین رفت ، از داروهای شیمیائی خسته شده بودم ، این خستگی هم بر طرف شد روحیه ام خیلی خوب شد ، موهایم که رشد می کرد خیلی خوشحال بودم ، بعد از شروع درمان سنتی خیلی سریع موهایم رشد کرد ، موهایم پرپشت شد ، روز به روز احساس سبکی می کردم و وزنم کاهش پیدا کرد ، قبل از درمان سنتی انگشتان و ناخنهای پاهایم کبود شده بود و خیلی درد داشت ، پاشنه پا و روی پای من خیلی درد می کرد به طوری که نمی تونستم کفش معمولی بپوشم ، نمی تونستم راه بروم ، الان همه این علائم از بین رفته و خیلی خوب شدم
همسر بیمار:
از نظر هزینه با توجه به جوابی که ما گرفتیم روش طب سنتی با روشهای مدرن قابل مقایسه نیست ، ولی متاسفانه بیمه روشهای شما را قبول ندارد، ما چند هزینه سنگین داشتیم ، هزینه های سفر ، اقامت در مشهد ، ویزیت پزشک ، داروهای گران قیمت شیمی درمانی ، هزینه بستری در بیمارستان، سی تی اسکن ها ، ام ار ای ها و سونو گرافی های مختلف ، هزینه های روحی ، مالی ، جسمی و......... ما ابتدا در یک مرکز خصوصی بیمارمان را بستری می کردیم و هروقت دوز داروهای شیمی درمانی زیاد می شد ، در بیمارستان بستری می کردیم اینها هزینه سنگینی داشت .
حالا مقایسه می کنیم :
شما ویزیت از ما نگرفتید ، داروهای گیاهی هم که اینقدر هزینه اش کم بود که قابل مقایسه نیست اصلا این مقایسه بین یک به هزار نه باید یک به میلیون گفت ، فکر کنید ما هر بار که شیمی درمانی می کردیم برای کنترل بعدی همه این آزمایشات و رادیوگرافی های و هزینه های دیگر تکرار می شد ، اصلا هزینه ها قابل مقایسه نیست ما گاهی چند روز در مشهد در نوبت تخت بیمارستان بودیم چون تخت خالی نبود ، گاهی می رفتیم دکتر نبود ، به سفر رفته بود، مشکلات خیلی زیاد بود ، از وقتی که اینجا می آئیم خیلی راحتیم ، شانس با ما بوده که شما را پیدا کردیم ، الان ما به زندگی عادی برگشتیم هیچ مشکلی نداریم ،
بیمار :
روحیه ام خیلی خوب است، گاهی به اون روزها فکر می کنم ، خیلی خوشحالم ، دیشب وقتی ازمایشاتم رو گرفتم خیلی خوشحال بودم ، باورم نمی شد که با این روش شما اینقدر تیتر پائین بیاید،
من در حین استفاده از درمانهای شما خدمت پزشکی رفتم که در درمانگاه خصوصی بود و من برای کنترل خدمت ایشان می رفتم ، و گفتم شیمی درمانی را قطع کردم و دارم روشهای طب سنتی را انجام می دهم ، ایشان عصبانی و ناراحت شد و گفت شما نباید شیمی درمانی را قطع می کردید، خیلی کار اشتباهی کردید ، بیماری شما خطر ناک است ، ممکنه که به جاهای دیگر بدنتون برسه ، ممکنه از سرطان هم بدتر براتون بشود، شما به عواقبش فکر کردید که آینده بچه شما چی می شود ؟خیلی من را ناراحت کرد ، من شروع کردم به گریه کردن و خیلی ناراحت شدم
همسر بیمار :
من از محل کار به خانه آمدم ، وقتی دیدم که پزشک مدرن این حرفهارا به همسرم گفته و روحیه اش خیلی خراب شده است ، با هم صحبت کردیم و دیدیم که داریم از طب سنتی نتیجه می گیریم ، و مجددا با هم توافق کردیم که روش طب سنتی را ادامه بدهیم و آمدیم ادامه دادیم .
آخرین جملات از زبان همسر بیمار:
ما دو سه سال در رنج بودیم
من اسم این را معجزه می گذارم ،
زندگی ما تغییر کرد، و روز به روز بهتر شد و به زندگی عادی برگشتیم
خدا خواست که ما خدمت شما بیایم
خدا خیلی بزرگ است
خدا آدمها رو تنها نمی زاره
شاید به نخ اخر برسه ولی قطع نمیشه
آخرین جمله از زبان بیمار :
یک معجزه بود داره یک معجزه میشه
پایان و....... این سرطان درمان شد و در پناه الطاف الهی این قصه ها ادامه دارد،
یک روز خانم جوانی به مطب آمد گفت آقای دکتر شما رو به خدا گردن من زونا گرفته چکار کنم قبلاً پدرم این بیماری را داشت تا 40 روز زخم و چرک از محل بیمار اش بیرون می آمد و درد های وحشتناکی داشت اگر من هم به این حال دچار شوم از بین می روم شما رو به خدا کاری از انجام دهید خیلی درد و سوزش دارم انگار داخل گردنم سوزن فرو می کنند.
محل بیماری را معاینه کردم درست بود این خانم جوان به زونا مبتلا شده بود بلافاصله دستور دادم حجامت برایش انجام شد و بیمار رفت بعد از 12 ساعت آمد تمام زیکولها خشک شده بود و اصلاً درد نداشت و بعد از 24 ساعت معاینه کردم انگار اثری از بیماری نبود فقط محل زیکولهای خشک شده مشخص بود.
اکنون ساعت 21 و 20 دقیقه روز نهم خرداد 1391 است که این مصاحبه را تدوین میکنم و به شدت تحت تاثیر صحبتهای بسیار زیبای این مادر قرار گرفتم ونمی توانم شدت شوق وخوشحالی ام را پنهان کنم که اکنون 4سال و اندی است که این مادر با لطف و عنایت پروردگار و روشهای درمانی طب سنتی ایران درمان شده اند و مشکلی ندارند و بارها در شهری که محل کار من هست ایشان را ملاقات نموده ام و از اینکه سالم هستند خدارا شکر می کنم همینکه باعث شدم این مادر به این اعتقاد برسند که خداوند بندگانش را تنها نمی گذارد و برای هردردی درمانی افریده است به شدت احساس شوق و غرور می کنم
سخن دکتر :
از آنجائیکه روشهای درمانی طب سنتی ایران برای پیشگیری و درمان بسیار موثر و شفا بخش هستند ، و به عنوان پزشکی که با این روشها مردم را درمان می کنم ، برای خود و تمام اعضای خانواده درجه 1 و اکثر اقوام و آشنایان نیز از این روشها استفاده نموده ام ، و جالب اینکه اثرات معجره آسائی در این درمانها برای خانواده ام دیده ام ، به طوری که زندگی ما بعد از ورود به طب سنتی از نظر حفظ سلامتی و درمان دردها امن تر شده است ، یعنی پزشکی که برای مردم روشی را مفید می داند اگر خود و خانواده اش در صورت نیاز از آن استفاده نکنند صورت خوبی ندارد .
arthritis rheumatoid
(اصلاً معجزه شده ، من هیج دردی ندارم)
یک روز عصر خانم پرستاری که در کلینیک من حجامت انجام می داد ، بیماری را به داخل اتاق معرفی کرد ، گفت: این خانم می خواهد در مورد بیماری اش با شما صحبت کند. خانم جوانی بود بسیار نجیب و مؤدب اما ناامید و مأیوس تا صحبت اش را شروع کرد گفت آقای دکتر من اصلاً به هیچ دکتری و داروئی اعتماد ندارم فکر می کنم همه دروع می گویند یا لا اقل برای من این طور بوده 2 الی 3 سال است که مبتلا به بیماری روماتیسم مفصلی شده ام از درد به خودم می پیچم اصلاً نمی توانم در خیابان قدم بزنم بیشتر روز، از افسردگی و ناراحتی همه اش خواب هستم به پزشکان متخصص مراجعه داشته ام تا بحال هیچکس حتی نتوانسته کاری کند که یک روز درد نداشته باشم همه می گویند این قرص را بخور اما هیچکس نمی گوید این بیماری درمان می شود روزی 15 قرص می خورم که شنیده ام عوارض بسیار خطرناک و کشنده ای دارد احساس می کنم استخوانهایم پوک شده ، تمام مفاصلم درد می کند هیچکس تا بحال به من راست نگفته همه دروغ می گویند، از زندگی ناامید شده ام، اصلاً دوست ندارم از خانه خارج شوم چون تمام مفاصلم من درد می کند. حالا به شما هم اطمینان ندارم ،
اما چون تصمیم گرفتم برای درمان بیماری ام هرکار ممکن را انجام دهم آمده ام تا ببینم شما چکار می کنید ؟ شما اگر یک روز توانستید کاری کنید بدون درد زندگی کنم همه حرفهایت را قبول می کنم و اگر حتی بعد از یک روز دوباره دردها شروع شود مهم نیست.
بیمار در عین حال بخاطر دردهائی که داشت افسرده و ناراحت بود و نمی دانست چکار کند، اما بسیار محجوب و مؤدب بود، چهره معصوم و مهربانی داشت ، برای یک لحظه با خودم گفتم خدایا می شود آرزوی این خانم جوان را برآورده کنم؟ درمان این بیمار در حالی که برایم مشکل بود، (چون هنوز سالهای اول طبابت با روشهای طب سنتی بود ) اما نمی دانم چطور شد که با اعتماد کامل گفتم شما از همین الآن همة داروهایتان را قطع کنید و داروهای من را شروع کنید ، ایشان هم گفت آقای دکتر اگر بدتر شدم چی؟ من گفتم مطمئن باش که با کمک خدا و طب سنتی درمان می شوید.
بیمار گفت من آماده ام شما کارتان را برای درمان شروع کنید.
نسخه بیمار را بادکش تمام مفاصل، روغن مالی گیاهی، عسل، زنجفیل انگور فراوان و پرهیز از سردی شروع کردم. و قرار شد یک روز در میان تا 14 روز مراجعه کند.
بیمار ارادة فوق العاده ای داشت و بسیار آگانه درمان را دنبال می کرد روز دوم آمد باورش مشکل بود ، چهره اش خندان و اصلاً آثار افسردگی در او دیده نمی شد، به محض دیدن من ، گفت : ازاین به بعد هر چه بگویید قبول دارم من دراین دو روز اصلاً درد نداشتم باور کردنی نیست.
بیمار یک هفته بعد آمد و گفت : آقای دکتر ، یک هفته است که دارم زندگی می کنم، هر روز بیرون می روم و قدم می زنم اصلاً معجزه شده ، من هیج دردی ندارم ، برای من همین یک هفته بس است ، اگر دوباره بیماری ام برگردد مهم نیست ، شما به قولتان عمل کردید. برای اولین بار است که یک هفته بدون مشکل زندگی می کنم.
دستورات قبلی را تکرار کردم و یک ماه بعد بیمار آمد و گفت: آقای دکتر ، می خواهم در یکی از روزنامه ها از شما تشکر کنم ، آیا اجازه می دهید؟ همین یک ماه بس است و مطمئن باشید اگر دوباره بیماری ام برگردد اصلاً مهم نیست ، به کمک داروهای شما که بیشتر شبیه غذا بود، یک ماه زندگی بی دغدغه ای داشته ام، یک ماه دارو نخوردم تازه اگر دوباره داروهای شیمیائی را شروع کنم چیزی را از دست نداده ام، من دراین یک ماهی که گذشت نه درد داشتم و نه تورم مفاصل، روحیه ام هم فوق العاده خوب بود و اعضای خانواده ا هم خوشحال و سرحال هستند، چون از بیماری من عذاب می کشیدند.
اما پزشک قبلی من گفت که این درمانهای طبیعی اصلاً یک تلقین است و شما دچار بیماری قلبی می شوید ، اگر داروهای شیمیائی نخورید وضعیت خطرناکی پیدا می کنید ، من گفتم شما نتوانستید یک روز بدون داروی شیمیائی من را نگهدارید تازه هر چه داروهای شما بیشتر شد دردهای من هم زیادتر شد.
بهر حال به بیمار گفتم بعد از چندماه یک اکوی قلبی بدهد اکوی قلب انجام شد که هیچگونه مشکلی نداشت و جالب تر از همه آزمایشات پاراکلینیک بیمار بعد ازدرمان های طبیعی ما به نرمال نزدیک شده بود و مشکلی هم نداشت.
تا کنون صدها بیمار روماتیسمی به ما مراجعه داشته اند ، هر کدام در وضعیت ویژه ای بوده اند:
- بعضی در ابتدای تشخیص بوده و داروی شیمیائی استفاده نکرده بودند ، و خیلی خوب به روشهای طب سنتی جواب دادند
- عده ای مدتها داروی شیمیائی مصرف نموده بودند ، و لی هنوز آثار و عوارض بیماری در ظاهر آنها مشخص نبود ، اینها هم به درمانهای طب سنتی خیلی خوب جواب می دادند و حتی آزمایشات آنها هم نرمال شده و درمان آنها قطعی شد.
( پرونده بیماران موجود است )
- تعدای هم به دلیل عدم آگاهی خیلی دیر مراجعه کرده ، و دفورمیتی های(بدشکلی) بسیار بدجور درمفاصل آنها ایجاد شده بود ، و به شدت از روشهای درمانی مدرن عصبانی ، نا امید و خسته شده و به طب سنتی روی آوردند، برای این بیماران هرچند درمان قطعی خیلی سخت است ، اما روشهای درمانی طب سنتی مثل زالو درمانی واصلاح مزاج و تغذیه ، خیلی کمک کننده است ، و میتواند پیشرفت بیماری را متوقف و یا کند کند.
- بعضی از بیمارانی هم که به طب سنتی روی می آورند ، در طول درمان، پزشکان قبلی آنها که باروشهای درمانی طب سنتی آشنا نیستند آنها را از ادامه درمان سنتی منع می کنند، و درمان ما را ادامه نمی دهند ، وگاهی میروند و چند سال بعد با پشیمانی ، و وضعیت بدتری برمی گردند .
آسم
تابحال هنوز بیاد ندارم که بیماری مراجعه کردهباشد و بعد از حجامت درمان نشده باشد اگر هم درمان کامل نشود بعد از حجامت اصلاً نیاز به اسپری و داروهای شیمیائی ندارد. بخصوص کودکان مبتلا به آسم با یک بار حجامت اکثراً بطور قطع درمان می شود.
در تهران کودک سه ساله ای را درمطب آقای دکتر رفیعی که از پزشگان و اساتید محقق در طب سنتی است دیدم دایی کودک می گفت از زمان تولد هر سال چند بار بدلیل آسم در بیمارستان بستری می شد بعد از یک بار حجامت تمام علائم از بین رفته و آسم کودک کاملاً درمان شده بود.
تا به حال دهها کودک مبتلابه آسم را با انجام حجامت و گیاه درمانی به طور کامل درمان نموده ام که اکثر آنها قبل از درمان باروشهای طب سنتی در طول سال چندین بار در بیمارستان بستری می شدند ( پرونده بیماران موجود است )
بیماری داشتم هم معتاد بود و هم آسم داشت بعد از حجامت با وجود اعتیاد تمام علائم تنگی نفس از بین رفت.
از آنجائیکه سینوزیت در صورت مزمن شدن به داروهای شیمیائی پاسخ نمی دهد و در صورت جراحی دوباره عود می کند، اما استفاده از روشهای درمانی در طب سنتی بخصوص حجامت ، زالو درمانی و گیاه درمانی می تواند سینوزیت را بطور کامل درمان کند.
اولین کسی که با داروهای طب سنتی ، حجامت وزالو درمانی درمان شد خودم بودم ، سالها سینوزیت مرا اذیت می کرد تمام آنتی بیوتیک های موجود را استفاده کرده بودم ، سفیکسیم و کوآموکسی کلاو برایم مشکلات گوارشی ایجاد می کرد ، به همین دلیل نمی توانستم از این داروهای استفاده کنم با یک بار حجامت عام ویک بار حجامت از سر ، سینوزیت کاملاً درمان شد و الآن اصلاً مشکل ندارم.
در کنارمطبم در وکیل آباد ( سال اول ورود به طب سنتی ) یک الکتریکی بود که جوانی حدود 26 ساله مسئول آن بود دچار سینوزیت شدید شده بود و هر کاری انجام دادیم درمان نشد آموکسی سیلین، کوآکوسی کلاو و سفیکسیم به ترتیب تجویز شد ، اما پاسخ نگرفتیم و بیماری شدیدتر شد، با یک بار حجامت عام سینوزیت درمان شد. و تمامی علائم بر طرف شد ،
یک بار بیماری داشتم قاضی دادگاه بود از سوزش و خارش چشمها و خلط گلو که ناشی از سینوزیت مزمن بود شکایت داشت با یک بار حجامت عام و حجامت سر و اصلاح مزاج کاملاً درمان شد و تمام علائم بر طرف گردید ضمناً به بیمار به منظور درمان کمکی بخور بابونه هم تجویز شد. ایشان از همان زمان تا بحال به دلیل علاقه به طب سنتی و دوستی که بوجود آمد با ما ارتباط دارند و برای همیشه آن بیماریها را فراموش کردند
تابحال بیماران زیادی با سینوزیت مراجعه داشته که ازحجامت ، اصلاح مزاج و زالو درمانی برای درمان آنها استفاده کرده ام بخصوص حجامت سر، که به طور کامل درمان شده اند ،
بیمارانی در درمان سینوزیت داشته ام که داستان بیماری آنها در حد یک کتاب است، بعضی از این بیماران مصاحبه ویدئوئی انجام دادند که متن مصاحبه آنها را در آینده در سایت قرارخواهیم داد
34 - درمان لاغری و چاقی تنها با بادکش
هیچ بهانه ای برای نداشتن تناسب اندام در طب سنتی وجود ندارد
(درمان بیماری با انتخاب روش درمانی توسط بیماراست)
در مکتب درمانی طب سنتی ایران ، که گنجینه حفظ سلامتی و درمان دردهاست ، روشهای حفظ سلامتی و درمان درد آنقدر زیاد است که انسان خود می تواند هریک از روشهای معجزه گر و نجات بخش این میراث کهن ایرانی را گلچین کند ، به طوری که انسان مجبور نیست یک روش را برای درمان درد خود انتخاب کند . شاید یکی از بهترین تجربیات من در درمان بیماری های صعب العلاج ، درمان بیماری با انتخاب روش درمانی ، توسط بیماراست . وقتی در طب سنتی اجتهاد و تجربه کافی پیدا می کنید با اقیانوسی از دانش در شفا ، مواجه می شوید . آنگاه برای درمان درد و حفظ سلامتی می توانید روشها را انتخاب کنید . بیماری داشتم ، خانم فوق العاده محجوب و مهربانی بود . اما به دلیل ابتلا به سرطان چند سال شیمی درمانی شده بود و هیچ امیدی به زندگی نداشت . و از طرفی به دلیل خستگی از درمانهای پرعارضه و بی نتیجه شیمیائی ، به روشهای طب سنتی روی آورده بود ، احساس کردم به دلیل روحیه بسیار حساسی که پیدا کرده است اگر ابتدا از روشهای خون گیری مثل حجامت ، زالو درمانی و یا فصد برای درمانش استفاده کنم ایشان درمان را ادامه ندهد ، به همین دلیل از ساده ترین داروهای گیاهی برای اصلاح مزاج ، و تنها بادکش و اصلاح تغذیه استفاده کردم ، این بیمار به طور معجزه آسائی به درمان جواب داد و با همین درمانهای ساده بیماری اش که یک سرطان بود به طور کامل درمان شد و آزمایشات پاراکلینیک بیمار هم طبیعی شد ، در صورتیکه برای این بیمار می توانستیم حجامت ، فصد و زالو درمانی هم انجام دهیم .
این بیمار علاوه بر درمان سرطان به دلیل اصلاح مزاج ، حدود 7 الی 8 کیلو اضافه وزن اش هم درمان شد و کاهش وزن پیدا کرد . در تمام بیماریها هم همینطور است .
ما در طب سنتی ایران آنقدر دارو و روش درمانی داریم که هیچ بهانه ای برای درمان نشدن نیست ، بهتر است مثال دیگری بزنم تا امروز که این مطالب را می نویسم صدها نفر مبتلا به بیماری سردرد میگرنی را درمان نموده ام ، درمان این بیماران خیلی جالب و آموزنده است که به بعضی از آنها اشاره می کنم :
- بیماری داشتم 20 سال سردرد میگرنی داشت و روزانه به قول خودش یک مشت قرص می خورد ، اما باز هم سردرد داشت برای این بیمار حدود 10 سال قبل تنها یک مورد حجامت انجام دادم ، بعد از آن تاکنون که 10 سال گذشته سردرد میگرنی نداشته است .
- بیماری داشتم که تنها با یک بار زالو درمانی میگرن اش درمان شد.
- بیمار خانمی داشتم که میگفت اقای دکتر آنقدر ازحجامت میترسم ،که اگر یک بار حجامت کنم ، شاید جان بدهم ولی آنقدر سردرد دارم ،که می خواهم حجامت کنم ، این بیمار با یک بار حجامت به طور کامل درمان شد.
- بیماری داشتم که سالها به سردرد میگرنی مبتلا بود، می گفت به هیچ داروی شیمیائی جواب نمی دهد فقط هر وقت سردرد می شوم به طبیعت می روم با دیدن سبزی و طبیعت فورا سردردم درمان میشود
- بیماری داشتم سردرد میگرنی اش فقط با خوردن نان خالی درمان میشد.
- یکی از بیمارانم که سردرد بسیار شدیدی داشت و سالها تحت درمانهای مدرن قرارگرفته و درمان نشده بود یک روز کنار سرش به دیوار می خورد و کمی خراش پیدا کرده و خون جاری می شود این بیمار بعد از آن اتفاق هیچ وقت سردرد نمی شود
- بیمار میگرنی داشتم که خانم بود فقط با پرهیز از غذا های سرد درمان شد
- بیمار میگرنی داشتم که اقا بود و فقط با پرهیز از غذا های گرم درمان شد
- بیمار خانمی داشتم که تنها فقط با بادکش درمان شد
- و........ صدها بیماری که هرکدام با روش و طریقی درمان شدند که قصه هرکدام از آنها داستان شیرینی از راز روشهای درمانی طب سنتی ایران است و برای هر کدام می شود یک کتاب نوشت
با این مقدمه هدفم این بود که بگویم در طب سنتی ایران صدها روش و دارو برای لاغری و چاقی وجود دارد که هرکدام از دیگری اثر بخش تر است . برای با اراده ها ، تنبل ها ، پرخورها ، عجول ها ، صبورها ، برای ترسو ها ، ناز نازی ها و.......... روشها و داروهائی وجود دارد که می توانند لاغر و یا چاق شوند .
بهانه ای نمی توان گرفت همه لاغر و یا چاق می شوند ، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد ، آنها ئی که با اراده ترند راحت تر ، بهتر و سالم تر لاغر و یا چاق می شوند ، و تناسب اندام آنها ماندگار است ، اما آنانی که راحت طلب و تنبل هستند ، دیرتر و کمتر لاغر می شوند و لاغری و یا چاقی آنها برگشت پذیر تر است چند نمونه از نسخ لاغری را در زیر بیان می کنم البته هر کدام از اینها تجربه شده و برایش می توان یک داستانی نوشت :
1- بعضی از مراجعین می گویند حوصله رژیم ندارم با روشی ساده لاغرم کنید .
- می گوئیم شما فقط بادکش کنید
2- عده ای از خانمها می گویند اقای دکتر شمارو به خدا داروی تلخ ندهید
- به اینها فقط عسل خالی و رژیم بسیار ساده می دهیم
3- بعضی از اقایان می گویند حوصله اینکه سرساعت فلان غذا را بخوریم نداریم
- به این گروه می گوئیم یک صبحانه خوب میل کنید ، نهار را حذف کرده و شام را ساعت 19 میل کنید
4- افرادی هستند که می گویند : چهل روز دیگر عروسی داریم شما رو به خدا 10 کیلو تا عروسی مارا لاغر کنید
- اول به این افراد در مورد مضرات زود لاغر شدن به طور کامل صحبت می کنیم و توضیح می دهیم که در طول 40 روز می شود 10 کیلو لاغر شد اما این کار عوارض بدی دارد وخلاصه رضایت می دهند که در طول 40 روز نهایت 5 الی 6 کیلو لاغر شوند بعد برایشان داروهای گیاهی برحسب مزاج ، اصلاح تغذیه ، بادکش ، حجامت و در نهایت اگر رضایت داشته باشند زالو درمانی برای لاغری موضعی انجام می دهیم
5- مراجعینی هستند که خدای تنبلی هستند و به هیچ امر ی رضایت نمی دهند
- به اینها می گوئیم که درمان ذهنی کنند آموزش می دهیم باروشهای ذهنی لاغر بشوند
6- بعضی از افراد می گویند که دارو بدهید پهلو های ما لاغر بشود
- به اینها فقط ماساژ با روغنهای گرم و بادکش توصیه می کنیم
7- عده ای با اراده و مصمم می گویند دوست داریم با نظر شما چاق یا لاغر شویم هر روشی را شما تشخیص دهید انجام می دهیم
- برای این بیماران بهترین ، موثرترین وماندگار ترین روشها را بکار می بریم برای این افراد ابتدا یک رژیم غذائی طبیعی توصیه می کنیم ، بعد از داروهای گیاهی بر حسب مزاجشان استفاده می کنیم ، از حجامت و یافصد برای دفع اخلاط فاصد و سم زدائی کمک می گیریم ، برای تناسب اندام زالو درمانی موضعی انجام می دهیم
بیماری M.S بدلیل پلاکهائی که روی مغز ایجاد می کند براحتی به درمان پاسخ نمی دهد، در طب مدرن نه دلیل خاصی، برایش پیدا شده و نه می توانند درمان کنند ،به همین دلیل بیمار باید سالها داروهای شیمیائی مصرف کند و به مرور زمان منتظر باشد ، تمام قسمتهای بدنش از کار بیفتد. ابتدا عدم تعادل در راه رفتن ، بعد نشستن در روی ویلچر ، از دست دادن تکلم ، و بعد دراز شدن روی تخت و مشکلاتی که از بیان آن دل هر انسانی به درد می اید .
این بیماران در مراحل اولیه بیماری اگر باروشهای درمانی طب سنتی درمان شوند ،براحتی قابل درمان هستند و بیماری کاملاً فروکش می کند. در روشهای طب سنتی برای این بیماران از همه مهمتر رژیم غذائی و اصلاح مزاج است که به این بیماران کمک می کند ، اما مشکل ما با این بیماران چند موضوع است:
- در ابتدای تشخیص ،آنقدر دچار اضطراب ، افسردگی و نگرانی هستند که نمی دانند به حرف چه کسی گوش بدهند. چون اگر کسی به M.S مبتلا شود و داستان یک بیمار M.S را در طب مدرن بشنود کافی است که دچار یأس و ناامیدی شود.
- و از همه بدتر اینکه ، افراد غیر پزشکی هستند که چند کتاب در مورد طب سنتی خوانده ، و در رشته پزشکی و علوم پزشکی نه تحصیل کرده و نه درس خوانده اند درمانگر می شود و با استفاده از رسانه های نوشتاری ، گفتاری ودیداری خود را مطرح کرده و در مورد بیماریهای مهمی مثل ام اس طرح درمان می دهد !!!!!؟ ومتاسفانه برای این بیماران دارو تجویز می کنند،
- بعضی از همکاران پزشکی هم که ادعای درمان ام اس را دارند ، تجربه کافی برای درمان این بیماری را ندارند ، اما متاسفانه درمان می کنند .
- بیماران زمانی به ما ارجاع داده می شوند که پلاک مغزی زیادی دارند و اکثر دستگاههای مهم حیاتی آنها دچار اختلال شده و در وضعیت بدی هستند .
- در انجمن ام اس ایران که زحمات بسیار زیادی متحمل می شوند ، و به این بیماران کمکهای نجات بخشی می کنند ، یک کارشناسی که بتواند ارتباطی بین این بیماران و طب سنتی در عمل برقرار کند و جود ندارد
- از همه بدتر اینکه در صدا و سیما و روزنامه ها مدام از داروهای موثر گیاهی در ام اس صحبت می کنند و مردم گمراه می شوند ، چون اکثر این داروها به ام اس کمک می کند ، نه درمان ، که یک برنامه مدون است .
به هر حال ، پزشکان متخصص در رشته اعصاب هم با توجه به اینکه می دانند این بیماری ناشناخته است و داروهائی که تجویز می شود تنها علامت درمانی می کند و درمان قطعی وجود ندارد ، ولی به بیمارانشان اجازه نمی دهند با روشهای مفید طب سنتی درمان شوند و متأسفانه خودشان هم حداقل به طب سنتی جهت مطالعه رجوع نمی کنند. و بیمارانی که به این همکاران پزشک مراجعه می کنند در شروع بیماری که وضعیت بهتری دارند به درمان های شیمیائی روی می آورند اما بعد از 10 الی 12 سال که بسیاری از قسمتهای بدنشان از کار افتاد و حتی قادر به راه رفتن نیستند و از طب مدرن کاملاً ناامید می شوند ، اجباراً به طرف طب سنتی روی می آورند.
در این مرحله بسیاری از نقاط مغز بدلیل پلاکها تخریب شده و اثرات خود را روی اندامها واحشاء بدن گذاشته است و این بیماران چون در طی سالیان طولانی با مراجعات مکرر به متخصصان اعصاب خسته شده اند تحمل درمانهای سنتی را هم ندارند، درصورتیکه اگر در مراحل پیشرفته بیماری هم بسوی طب سنتی روی بیاورند از تخریب بیشتر مغز جلوگیری شده و شرایط بهتری پیدا می کنند و دربعضی موارد هم درمانهای طبیعی می تواند با رشد بهتر مغز کمبود پلاکهای تخریب شده را جبران کرده سلولهای جدید رشد کند.
پس ما به دو گروه بیمار مبتلا به M.S در مطب مواجه هستیم.
یکی بیمارانی که در ابتدای راه هستند، در شرایط جسمی خوبی قرار دارند و بدلیل تبلیغات سوء بر علیه طب سنتی بخاطر جو حاکم بر اجتماع به سمت طب مدرن رفته و کمتر به کلینیک های طب سنتی مراجعه می کنند بخصوص که در مشاوره ای که انجام می دهند به پزشکان متخصص نورولوژی مراجعه می کنند ، این اساتید اولین کسانی هستند که بیمار را از درمانهای طبیعی منع کرده ، به سمت داروهای شیمیائی سوق می دهند. و متأسفانه در جامعة ایران تحقیقات در زمینة ام اس در طب سنتی عملاً وجود ندارد. پزشکان این رشته در ایران کم هستند و دسترسی به آنها مشکل است.
گروه دیگری از بیماران هستند بعد از تجربه تلخ درمانهای شیمیائی با وضعیتی اسف بار به کلینیک های طب سنتی مراجعه می کنند. با ید چندین برابر بیشتر از گذشته وقت بگذارند تا پاسخ بگیرند .
مهم ترین مشکل این بیماران ناراحتی های حرکتی است که با روشهای سنتی جوابهای خوبی می دهد و مسئله بعد یک عدم کنترل در قسمتهای مختلف بدن که به مرور زمان ایجاد شده است. خلاصه اینکه قصة M.S دردناک است.
بیماری به من می گفت تا به حال اینقدر به متخصصان اعصاب مراجعه کرده ام که از هر دکتر بیزار شده ام و هر روز هم بدتر می شوم ، این بیمار که خانم حدود 35 ساله ای بود قادر به راه رفتن نبود به مدت طولانی فیزیوتراپی هم کرده بود و اثری نداشت ، بیمار بعد از یک هفته درمان در کلینیک ما آنقدر متحوّل شد ، که باور کردنی نبود کنترل بیمار در راه رفتن بسیار خوب شد و دردهای بدنش خیلی فروکش کرد. شرایط روحی فوق العاده ای پیدا کرد بیمار به من گفت آقای دکتر اولین دوره بادکش گذاری شما بیشتر از 12 جلسه فیزیوتراپی من اثر داشت.
خانمی 55 ساله ای M.S داشت ، با رژیم غذائی تمام علائم بیمار را کنترل کردم و داروهای بیمار هم قطع شد و هر چه می گذشت وضعیت بیمار بهتر می شد.
با بیماران M.S زیاد برخورد داشته در درمانهائی که انجام داده ام به نتایج جالبی دست یافته ام.
یک دختر جوان ، زیبا ، بسیار مهربان و نجیبی که از شاگردان من در گیاه درمانی بود ، به ام اس مبتلا بود ، و به هیچ عنوان دوست نداشت کسی از بیماری اش متوجه شود ، به شدت نگران بود ، اما روشهای درمانی طب سنتی را آگاهانه و عالمانه شروع کرده بود ، به طوری که در کلاسهای مختلف آموزشی طب سنتی و گیاه درمانی شرکت می کرد ، این بیمار در حین استفاده از روشهای طب سنتی ما ، توسط یک گروه از خانمهای فوق العاده پر انرژی که بصورت علمی انرژی درمانی را آموزش دیده بودند ، انرژی درمانی می شد ، اتفاقی برای این بیمار افتاد که جز معجزه و لطف خدا نبود ، یک روز با خوشحالی به اتاق من در مطب آمد و گفت آقای دکتر بیماری من درمان شد ، گفتم چطور ؟ گفت : ام ار آی گرفتم ، پلاکها هم از بین رفته و یک معجزه اتفاق افتاده است . من وقتی ام آر آی قبل و بعد از درمان این خانم را دیدم حیرت کردم ، اتفاقی که افتاده بود در دنیا نادر بود ، از بین رفتن پلاکها تقریبا غیر ممکن است ، برای این دختر مومن و نجیب ایرانی به لطف خدا اتفاق افتاده بود ، بله این دختر جوان از ام اس نجات یافت و من هیچ وقت اون لحظه ای که فهمیدم درمان شده را از یاد نخواهم برد . چون به هیچ عنوان قادر به جلو گیری از اشکهایم نبودم . خدا را کنار و به وضوح دیدم و محکم آن قادر مطلق را در آغوش گرفتم .
برای این بیماران خیلی حرف دارم که در آینده خواهم نوشت اما دو نکته :
اول اینکه اگر در شروع بیماری درمانهای طبیعی را شروع کنند 100% از داروهای شیمائی بی نیاز می شوند و بیماری آنها پیشرفت نخواهد کرد.
یک روز مرد حدود 55 ساله ای با نسخه همان استاد دانشگاه برای زالو درمانی به مطب آمد و گفت برای زالو درمانی معرفی شده ام. تنگی نفس شدیدی دارم و دو قدم که حرکت می کنم احساس گرفتگی شدید در قلبم پیدا می کنم. برای بیمار از روی قفسة سینه زالو درمانی کردم ، بعد از یک ماه آمد و گفت آقای دکتر معجزه شد ، من اصلاً قبول ندارم درمان شده ، بلکه معجزه شده است ، این کار بالاتر از درمان است ، من آمادة عمل جراحی شده بودم. تمام علائم من بعد از زالو درمانی از بین رفت و اصلاً مشکلی ندارم.
در درمان انسداد عروق کرونر ، دنیا به این نتیجه رسیده است که زالو درمانی بهترین گزینه درمان است ، و دلایل علمی متقن برای این کار وجود دارد ، مهمترین دلیل انسدادعروق کرونر ، ایجاد لخته درداخل این عروق است ، که با مکانیسم های مختلف ایجاد می گردد ، بخصوص در گرم مزاجان و آنهائی که افزایش کلسترول خون ، ومشکل انعقادی دارند ، این مشکل بیشتر اتفاق می افتد ،
در بزاق زالو هیرودین خون را رقیق می کند ، وکالین و دستابیلاز لخته را لیز نموده و از بین می برند ، و اکثر آسیبهای عروقی توسط مواد موجود در بزاق زالو ترمیم میشود .
به طوری که زالو را می توان جراح کوچک قلب نامید . با احترام به تمام پزشکان جراح قلب که با پنجه های طلائی خود بیمارانی را که با روشهائی مثل زالو درمانی و داروئی نمی توان درمان کرد جراحی نموده و نجات می دهند ، باید عرض کنم بیش از 90 درصد بیمارانی که با انسداد عروق به مرکز طب سنتی ما مراجعه کرده اند و تحت درمان با زالو قرار گرفته اند ، از جراحی نجات یافته اند ، و آنهائی هم که جراحی شده اند یا درمان را کامل نکرده اند یا اینکه عروق آنها جز جراحی به روش دیگری باز نشده است . اینها درصد خیلی کمی از بیماران هستند که دارای شرایط خاص می باشند ، نکته مهمی که گاهی اتفاق می افتد این است که در بعضی موارد بیمارانی که کهولت سن دارند و دارای بیماریهای مختلف مثل دیابت هستند ، که خود عامل تخریب عروق است ، اگر عروق آنها بازالو درمانی باز نشود ، مطمئنا اگر ابتدا زالو درمانی انجام دهند بعد آنژیو گرافی و استند گذاری کنند ، در آنژیو و استند گذاری عروق آنها راحت تر باز خواهد شد ، که در این مورد چند بیمار داشته ام ، و همین اتفاق برای آنها رخ داده است و جالب اینکه در بعضی از این بیماران پزشکان آنها اعلام نموده اند معلوم نیست به چه دلیل عروق شما زودتر باز شد ، و بیماران به پزشک خود اطلاع داده اند ، که ما قبل از آنژیو زالو درمانی انجام داده ایم .
بیمارانی که با انسداد عروق مراجعه می کنند چند گروه اند :
1- عده ای از بیماران در میانسالی ، با انسداد ناکامل یک الی دو رگ قلبی مراجعه کرده اند و سابقه هیچ بیماری نداشتند. این بیماران تقریبا تماما با زالو درمانی درمان شده اند . البته برای تمام بیمارانی که با انسداد عروق قلبی مراجعه کرده اند ، اصلاح طبع و مزاج انجام داده ایم .
2- بعضی از بیماران در کنار انسداد عروق قلبی بیماریهائی مثل دیابت ، فشار خون و یا افزایش چربی و کلسترول هم داشتند که با مراقبت بیشتر علاوه بر زالو درمانی ، اصلاح مزاج و گیاه درمانی و اصلاح دقیق تغذیه برای این بیماران انجام شد ، که جواب به درمان این بیماران داستانهای بسیار شنیدنی دارد ،
3- بیمارانی که تعداد آنها انگشت شمار است و به دلیل آنکه خیلی دیر مراجعه نموده و انسداد عروق درآنها به دیواره عروق صدمه زده است ، و با زالو درمانی و آنژیو گرافی نمی توان عروق آنها را باز کرد ، باید جراحی قلب باز کنند ، این بیماران را قبل و بعد از عمل زالو درمانی میکنیم ، چون زالو درمانی قبل از عمل رگهای دیگر قلب را باز تر کرده و جریان خون را روان تر می کند و بیمار را برای عمل آماده می کند ، تا بتوانند عمل جراحی را تحمل کنند و زالو درمانی بعد از عمل دراین بیماران ، هم از انسداد بعدی جلو گیری می کند و هم جریان خون را روان تر کرده و بار قلب را سبک تر می کند .
4- تحقیقات و تجربیات ما نشان می دهد تمام بیمارانی که انسداد عروق قلبی دارند حتما زالو درمانی انجام دهند ، چه عمل جراحی انجام دهند و یا انجام ندهند ، در هر صورت این بیماران به زالو درمانی نیاز دارند.
5- در بعضی بیماران که حتی به هر طریق عروق آنها باز نشده و عمل جراحی برای آنها تشخیص قطعی بوده ، و آنها به عمل رضایت نداده اند و تقاضای زالو درمانی بیشتر داشته اند ، در ادامه درمان با عنایت پروردگار عروق قلب آنها باز شده است .
6- بیمارانی هم داشته ایم که به زالو درمانی رضایت نداده اند اما با گیاه درمانی و اصلاح مزاج از جراحی نجات یافته اند
38- درمان سرطان با آب انگور (داستان دکتر سبکی)
کم نیستند کسانی که در قسمتهای مختلف بدن شان زخمهای صعب العلاجی دارند که با هیچ داروی شیمیائی درمان نمی شود و سالهاست که آنها شهرهای ایران را به دنبال یافتن راهی برای درمان میگردند ، و هر بار نا امید از درمان به خانه برمی گردند و هیچ کس نیست که به آنها بگوید خدا هست ، خدای عسل ، خدای زالو و خدای انسان که حافظ اوست .
القصه :
جوانی بود چهره در هم کشده و خم بر پیشانی ، وارد اتاقم شد ، نمی توانست براحتی راه برود ، از نگاه اش پیدا بود که به کار طبابت بی اعتماد شده است . روی صندلی نشست و جوراب اش را از پا در آورد ، بدون آنکه حرفی بزند پاشنه پای اش را نشان داد ، نیاز نبود صحبت کند همه چیز پیدا و آشکار بود ، زخمی عمیق و کهنه در کف پا ایجاد شده بود که تا استخوان پاشنه ادامه داشت . پر از چرک بود ، و امان بیمار را بریده بود ، خیلی نگران و نا امید بود ، من هم سعی کردم خیلی صحبت نکنم . چون به اندازه کافی همکاران من در طبابت مدرن به ایشان قول داده و عمل نکرده بودند و این موضوع به شدت او را نا امید کرده بود ، بلا فاصله نسخه را نوشتم و ایشان را به اتاق زالو درمانی معرفی کردم ، زالو درمانی انجام شد و دستور تزریق عسل در سوراخ زخم هم داده شد .
بیمار جلسه بعد آمد و گفت درد ندارم ، و احساس می کنم بهتر شدم ، در جلسات مختلف با فواصل مشخص برا ی بیمار زالو درمانی و تزریق عسل و دستور گیاه درمانی داده شد و اصلاح مزاج هم گردید ، به لطف و عنایت پروردگار بعد از چند جلسه درمان ، زخم به طور کامل درمان شد. تصاویری که در زیر می بینید قبل و بعد از درمان بیمار است
بیمار وقتی به مرکز طب سنتی حاج طالب مراجعه کرد یک دمل چرکی روی سر داشت که از طریق یک سوراخ به بیرون ، سر باز کرده بود و چرک بیرون می آمد و موهای کف سر بطور کامل ریخته بود ، بلافاصله برای بیمار زالو درمانی انجام شد و به همراه آن اصلاح تغذیه و آنتی بیوتیک گیاهی و ضماد برای رویش موی سر تجویز گردید و اصلاح مزاج نیز شروع شد .
با همین دستورات بیمار مرخص شد و بعد از حدود 20 روز مراجعه کرد و گفت آمده ام تا سرم را به شما نشان دهم چون معجزه شده است ، هم دمل چرکی خشک شد و کامل درمان شد و هم موهای سرم به طور کامل رشد کرد و پرپشت تر از قبل رشد نمود ، آمدم تشکر کنم چون من از یک جراحی نجات یافتم .
این بیمار هم مثل بیماران دیگر از جراحی و تاسی سر به دلیل آلوپسی نجات یافت .
به هرحال یکی از جلوه هلی زیبائی در زن موهای سر اوست ، وقت کف سر یک زن بطور کامل از مو خالی می شود علاوه بر نگرانی این بیماری که خود مهم است به شدت دچار اضطراب و نگرانی می شود . و وقتی به پزشکان مختلف مراجعه کرده و جواب نمی گیرد دچار افسردگی میشود که برای این بیمار اتفاق افتاده بود .
اما وقتی با روشهای معجزه گر طب سنتی ایران درمان شده و زیبائی خود را دوبار با عنایت پروردگار بدست می آورد گویا بهترین هدیه را در طول عمرش به او داده اند .
واین داستان مثل تمام داستانهای شفایافتگان طب سنتی بسیار شیرین و شنیدنی است
باشد تا مارا باور کنند و سراغمان را بگیرند